رفتن به مطلب

سیگار شکلاتی...


sAmaR!

ارسال های توصیه شده

سـפֿـت تریـטּ בو رآهـﮯ

בو رآهـﮯ بیـטּ فـرآموش ڪَرבטּ و انتظـآر است

گـآهـﮯ ڪآمـل فـرآمـوش مـﮯڪُنـﮯ

و بعـב مـﮯبینـﮯ ڪـﮧ بـآیـב مـنتظـِر مـﮯمـآنـבﮮ

و گـآهـﮯ آنقـَבر مـنتظـِر مـﮯمـآنـﮯ ڪـﮧ

مـﮯفهمـﮯ زوבتـر از ایـטּها بایـב فـراموش مـﮯڪرבﮮ

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نبردهای زندگی همیشه به نفع قویترین ها پایان نمی پذیرد بلكه دیر یا زود برد با آن كسی است كه بردن را باور دارد .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نصیحت مولانا:

گشاده دست باش، جاري باش و كمك كن .... چون رود

باشفقت و مهربان باش .... چون خورشيد

اگر كسي اشتباه كرد آن را بپوشان .... چون شب

وقتي عصباني شدي خاموش باش ... چون مرگ

متواضع باش و كِبر نداشته باش ... چون خاك

بخشش و عفو داشته باش .... چون دريا

اگر مي‌خواهي ديگران خوب باشند، خودت خوب باش .... مانند آيينه.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ  
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ 
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ

شیخ بهایی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به

دوانتهای چوبی می بست…چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای

خانه اش آب می برد.


یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد

مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.

مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که

وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می

دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف

وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها

کار است.


کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه

آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : ” از تو معذرت می خواهم. تمام

مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده

ای…فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده

ای. ”
مرد خندید و گفت: ” وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. ”


موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده…سمت خودش…

گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.


مرد گفت: ” می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من

همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع

استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم

همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه

هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این

کار را بکنی؟ “

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بعضی از آدما یه کارایی میکنن که تو نه ازشون ناراحت میشی نه عصبانی میشی نه متنفر!

فقط به یه نقطه خیره میشی با خودت میگی:"واقعا نمیفهمه؟”

‏⁧

[سروش کلهر]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن
 
این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند
 
آن روزها مال باخته می شدی
 
و این روز ها دلباخته . . .
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود!

قدر کسایی که به زندگیتون معنا میدنو بدونید تا دیر نشده...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میدانید ... !؟
حالا که فکر مے کنم
می فهمم ...
بعضے ها ...
همان بـــــعـــــــــضے هــ ـــ ـــا بمانند

خیلـــــــــــــی بهتر است ...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

امروز خاطراتت را سوزاندم اما! بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد؛ اتفاق تازه ای نیست!! دوباره “دل تنگت” شدم…

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه وقتایی‌ جلو پامون رو درست نگاه نمی کنیم، زمین می خوریم، زانومون زخمی میشه، چشامون اشکی...

حواسمون نیست، راه رو اشتباه میریم، گم میشیم، بغض میاد تو گلومون و چشامون آتیش میگیره...

آدمای زندگیمون رو اشتباه انتخاب میکنیم،

هی رو بدی کردناشون چشم میبندیم تا اینکه چشم وا میکنیم می بینیم درست روزایی که باید باشن، نیستن...

حسرت نبودنشون اشک میشه و شُره میکنه از چشامون...

میدونی چی میخوام بگم؟!

میخوام بگم بعضی وقتا،

"اشک تاوانیه که چشما باید بابت درست ندیدن بدن..."

#ریحان_دال

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دنـــــیـــــــا:

 

بازی هایت را سرم درآوردی

 

گرفتنی ها را گرفتی

 

دادنی ها را ندادی

 

حسرت ها را کاشتی

 

زخم ها را زدی

 

دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم

 

محتاج یک خواب بی بیدارم..
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

همیشــــــــــــــه

در سختی ها به خودم میگفتم : این نیز بگذرد ....

هنـــــــــــــوز هم میگویم !

امـــــــــــــــــا ....
حال میـــــــدانم ؛

آنچه میگذرد عـــــــــــــــــــــــمرِ من است ،

نه ســـــــــختی ها ... !!!

  •  
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زندگی به زیبایی همین مدادرنگی هاست!

می تونی از شادترین رنگ ها شروع کنی

نگاهِ مهربونتُ صورتی کن

با رنگِ سبز؛ اندیشه تُ زیبا کن

به خاطراتِ قشنگت؛ رنگِ نارنجی بزن

با رنگِ آبی؛ آسمونِ دلتُ رنگ,آمیزی کن

با رنگِ زرد؛ قلبِ مهربونتُ طلایی و درخشان کن

با رنگِ قرمز؛ حرارتِ بیشتری به مهر و دوستیمون بده

رنگ بزن به زندگيت 

نذار تا آخر عمر برفك زندگي سياه و سفيد رو تحمل كني 

رنگ بزن ......

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در مکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته

 

و انسانها به دور خویش می گردند...

 

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست

 

دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید

 

غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود...

 

حسین پناهی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

همیشه غروب دریا برام

یه "دلتنگی" خاص داشته

درعین زیبایی وقتی خورشید
آخرین پرتوهای عاشقش رو روی تن

گرم دریا رها میکنه و آسمون که آبی بی

انتهاش رو چه بی ادعا پیشکش دریا کرده و دریا
که با همه اینها عاشقانه ساحل رو می پرسته و چه بی

غرور خودش رو در آغوش ساحل میندازه .همیشه وقتی به دریا

نگاه می کنم، مطمئن هستم که اونقدر مهربون هست که بشه کنارش
ایستاد و از زیبایی و شکیبایی و شعری که درش هست لذت برد.میدونی اگه دل

به دریا بدی آسمون دلت آبی میشه و اون وقت آبی آسمون پیش چشمات تبدیل به

بیکرانی میشه که بالهات رو به پرواز تشویق می کنه و این آغازی میشه تا اهل

 

آسمون بشی و زمین بشه خونه دوم تو.دل به دریا که بدی هوای دلت بوی


بارون میگیره اون وقت همیشه حس ناب باریدن در تو تازه است هر
وقت دلم از همه کس و همه جا می گیره وقتی دیگه حتی از خودم هم خسته هستم میرم به خلوت دریا و ساحلش

کفشهام رو در میارم آن وقت که حرکت شن های

دریا رو زیر پام حس میکنم وقتی موجهای دریا

 

 

خودشون رو بی غرور زیر پاهام رها میکنن


نسیمی که منو درخودش می پیچه

و احساس سرما ئیکه همهوجودم رو میگیره 

میایستم یه گوشه ساحل

 و چشمام
رو میبندم 


 و فقط گوش میدم........................

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خدا گفت: ببرینش جهنم،

شخص برگشت نگاهی به خدا کرد،

خدا گفت:او را به بهشت ببرین!

فرشتگان سوال کردند چرا؟

پاسخ آمد چون او هنوز به من امیدوار است.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من نمی گویم هـــزار شـــــــــکست خورده ام

 

من می گویم فهمیده ام هزار راه وجود دارد که

 

می تواند باعــــــــث شــــــکست شــــــــــــود

 

(توماس ادیسون)

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کوچه های قدیمی را

باریک می ساختند تا آدمها

به هم نزدیکتر شوند

** حتی در یک گذر **

اکنون چقدر آواره ایم

در این همه اتوبان پهن ....

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اسمش را میگذاریم؛ دوست مجازی
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد
وقت میگذارد برایم، وقت میگذارم برایش
نگرانش میشوم
دلتنگش میشوم
وقتی در صحبت هایم، به عنوانِ دوست یاد میشود
مطمئن میشوم که حقیقی ست
هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم

هرکجا که باشد...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مقـصــ ב ..

مـآلــﮧ شَهــر قصـﮧے بـَـچـﮧگـے هـآستــ ...

בنيـآے آבمــ بـُزرگـهــآ ...

فَقَطـ جـآבه בآرב ...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .


یـکــ اتــآقِ تـآریک


یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم


یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر !


وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم

گـــاهـے آرام . . .

گـــاهـے بــارانـے . . .

چه بـے ثـبـاتــم بـے تـ ـ ـو!!!!

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...