sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 شاید تمام این دنیا ، مکث قصه گو باشد میــــــان “یکی بود،،،،،،،،،یکی نبود.. ” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 خلوتی گوشهای دنجی و ماوایی در قلبم پنهان است و صدای تو تنها صدای تو بدانجا میرسد... عزیزحاجی علیاری 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 دروغ می گوید خاک نرفته ای هنوز من مرده ام که دیگر تو را ندارم... ایــرج.تمجیـــــدی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 شاعرانه ترین شعر زمان را می توان در چشم تو دید یک دمی دیدن رویت موج عشقی است که آتش می زند بر قلب و وجود... ایـــرج تمجیدی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 دلاَم عجیب گرفته است آنقدر که خندههایت هم شادم نمیکنند دیگر. کاش هیچ عکسی به یادگار نمیگرفتیم! 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 چند بهار می شود از کنار شمعدانی ها گذشت و دلتنگ عطر کسی نشد؟ مگر آدم چند زمستان را می تواند بی گرمای دستهای کسی که دوستش دارد به بهار برساند؟ چند پاییز را می توان با موسیقی باران و خاطره سر کرد و دیوانه نشد؟ مگر یک آدم چند بار قرار است بمیرد که این همه خاطره خنجر به دست در آستانه ی هر فصل به کمینش نشسته اند؟ "بهرام محمودی" 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 باران اگر بهانهای برای گریستنت نبود، تو این همه از آسمان سخن نمیگفتی! دیروز "ترانههای کوچک غربت" را میخواندم، امروز اما پی عطر تو از خواب گل سرخ میگذرم. به من چه که فصلِ سخن گفتن از ستاره دشوار است! وقتی تخیل صندلی از جای تو خالی نیست معنیِ سادهاش این است که من شاعرم هنوز! سید علی صالحی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 گاهی دلم برای تو تنگ می شود اما نه عکس یادگاری داریم نه آلبوم مشترکی که آنرا نگاه کنم.. انگار همیشه جای تو در عکسهایم خالیست. گاهی دلم برای تو تنگ می شود برای ترانه هایی که با هم نخوانده ایم برای دستی که دستانم را لمس نکرده برای جیغ هایی که از شدت خوشحالی وسط خیابان نکشیده ایم حتی برای آن پیرزنی که سرش را از پنجره بیرون نیاورده و داد نزده که؛ هیس مگر خواب و آسایش ندارید؟ گاهی دلم برای تو تنگ می شود این گاهی انگار بوی همیشه به خود گرفته نمی آیی؟ متینا 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 دلم گرفته پدر! برایم بهار بفرست… زشهر کودکی ام یادگار بفرست دلم گرفته مادر!روزگار با من نیست… دعای خیر وصدای دوتار بفرست اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار برای کودک خود "قرار " بفرست غم از ستاره تهی کرد آسمانم را… کمی ستاره دنباله دار بفرست به اعتبار گذشته دو خوشه لبخند در این زمانه بی اعتبار بفرست تمام روز وشب من پر از زمستان است دلم گرفته برایم بهار بفرست… فروغ فرخزاد 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 فروردین دارد تمام می شود اولین باران بهار را که نبوده ای خودت را به اولین شکوفه ی اردیبهشت برسان می دانی که؛ اردیبهشت بی تو... بهشت نمی شود! ناشناس 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 اصلا به اینجای اسفند که می رسد، باید بزنی سر شانه خودت، که این همه فکر و خیال و دوندگی را رها کن! بیا برویم نفس بکشیم؛ بوی بهار می آید. هرچند که هیچ کس هم نمی داند به این روزها که می رسیم، چرا کارها بیشتر می شود و استرس سرازیر. ولی باید بزنی سر شانه خودت، که هرسال که حرص خوردی چه شد و کجای دنیا را گرفتی. بیا برویم کمی نفس بکشیم! می دانی! اصلا همه مزه بهار به روزهای قبل از آمدنش است. به بویش، به آفتابش که هنوز رمق ندارد. خودش لطفی دارد و انتظار آمدنش لطفی دیگر. آخ آخ که چقدر می شود از بهار نوشت... این شنبه که بگذرد، می زنم سر شانه ات و می گویم: همه چیز را کنار بگذار؛ بیا برویم کمی نفس بکشیم؛ بوی بهار می آید! ناشناس 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش، یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد، که هر بار گلهایش خشک می شود و دوباره گل می دهد، یادش بیفتد که روزهای درد هم به پایان می رسند. باید یک شعر داشته باشد که تمام روزها به آواز بخواندش، یک شعر شیرین، برای روزهای کلافگی اش..! باید شب ها از روی تختش بتواند ماه را ببیند، بتواند ستاره ها را بشمارد، تا وقتی سپیده دمید، نگاهش با نگاه خورشید گره بخورد، پلک هایش را باز کند و یادش بیاید چراغ جهان بخاطر او روشن شده است . ناشناس 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 لحظاتی در زندگی هست که یکباره علیرغم مِیلت بزرگ میشوی. مثل غم از دست دادن یک عزیز، چیزی که روحت را آزار میدهد و به تو میفهماند که زندگی آن چیزی نیست که انتظارش را داشتی، که انسانها آنطوری نیستند که تصور میکردی... . آن مارى ماريانى 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 جمعه ها را نمی شود به تنهایی سپری کرد باید کسی را داشته باشی تا ساعت های تنهاييه ملال آور را به پایان برسانی کسی که از جنسِ خودت باشد نگاهت را بخواند،بغض صدایت را بفهمد جمعه ها باید کسی را داشته باشی تا دستانش را در دستانت بگذاری و تمام شهر را قدم بزنی کسی که در کنارش زمان و مکان را از یاد ببری جمعه ها به تنهایی تمامت می کنند اما تمامی ندارند... ناشناس 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 کسی شده ام که خودش را پشت دود سیگار پنهان میکند کسی که مدام با خودش میگوید باید ترک کنم سیگار را خانه را زندگی را و باز پکی دیگر میزند... هیچ قطاری از این اتاق نمیگذرد من اینجا نشسته ام و با همین سیگار قطار می آفرینم... سفر میکنم به دوردست ترین نقطه ی دنیا،به تو... نمیشنوی؟ سرم دارد سوت میکشد... ناشناس 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 همچون قطاري كه دودٓش برميگردد من مي رفتم دلم اما برميگشت... ناشناس 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 تقصیرِ ما نبود عشق بی مقدمه پا در کفشمان کرد بی آنکه بپرسد دنیایمان حرفهایمان باورمان یکیست یا نه ؟ که بپرسد این من و تو ما می شود یا نه ؟ چه بی فکریست این عشق که نمی سنجد و بی مقدمه می آید و جا خوش می کند و می ماند چه دیوانه ایم من که پایِ این بی فکری می ایستم عاشقت می مانم و مسافری می شوم که در ایستگاه می ایستد و چشمانش به دربِ ورودی خشک می شود تا بیاید؛ دستش را بگیرد و بی هیچ حرفی از هرچه رفتن است دورش کند تقصیرِ ما نبود مقصرِ لبخندِ تو بود که در تمامِ خواب و بیداری و رویایِ من از همان وقت که عشق را فهمیدم که عشق را خواستم پیدا بود تو؛ تنها تقصیرت این است که همان رویایِ منی من؛ تمامِ تقصیرم این است که همه ی زندگی را خلاصه می کنم در تو که می خندم برایِ تو می بوسم برایِ تو و آغوش تنها آغوشِ تو و این دنیایِ ما را از هم دور می کند دور... عادل دانتیسم 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 بنفشه ای خوشرنگ دمیده بود در آغوش کوه ، از دل سنگ به کوه گفتم : شعرت خوش است و تازه و تر و گر درست بخواهی ،من از تو شاعر تر که شعرت از دل سنگ است و شعرم از دل تنگ... فریدون مشیری 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 6 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، 2020 من يقين دارم كه برگ كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد فارغ است از ياد مرگ آدمي هم مثل برگ، مي تواند زيست بي تشويش مرگ گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را مي تواند يافت لطف هر چه باداباد را فريدون مشيري 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 7 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، 2020 سخت است فراق عزیز ... سخت است از سوز دل گفتن سخت است بی صدا فریاد زدن ... سخت است رو به پنجره بسته ایستادن زندگی مثل جاده ای است پر هیاهو ... بسی سخت است سکوت وسکون در این هیاهو... 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 7 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، 2020 هر بار با دلم می جنگم تو بر نده می شوی جهان جای خوبی برای عاشقانه زیستن نیست این حرف را اما با هیچ گلوله ای نمی شود در مغز این دل فرو کرد میمیرد اما باور نمی کرد... رویا شاه حسن زاده 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 12 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، 2020 پاییز مرا یاد تو می اندازد رنگ از رخ و چهره دلم می بازد هربرگ که از شاخه زمین می افتد یک خاطره از مهرتو را می سازد با باد خزان که می رسد سوغاتت عطریست که با بوی تو ،دل،می نازد قصه برگ خزان قصه بی تابی ماست عمربی حوصله ما چه عجب می تازد زردی و سبزی پاییز و بهاران بگذشت بین ما خاطره هاییست که جان می سازد... غمین 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 12 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، 2020 مي رود عمر به هر ثانيه ها مي شود موي سپيد از گذر ثانيه ها مي نشينم كه نگاهش كنم اين ساعت عمر تا كه يك لحظه سكوتي كند اين ثانيه ها با من اين ثانيه ها حرف فراوان دارد از من و ساعت و احوال من و ثانيه ها فصلها تازه شوندو شب و روز از پي هم مي رود كم كم ازاين عمر پي ثانيه ها آه اي ثانيه ها ثانيه ها يكدم آهسته رويد از پي هم ثانيه ها لحظه ها را نسپاريد به گرداب فنا چشمها خيره به ساعت ماندست ردپايي ززمان جا ماندست يك به يك ثانيه ها مي شكند خاطر عمر مرا مي سپرد باخود آهسته كنم زمزمه اي آه اي ثانيه ها ثانيه ها يكدم آهسته رويد از پي هم ثانيه ها لحظه ها را نسپاريد به گرداب فنا..... غمين 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 12 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، 2020 نه. دروغ گفتم. بی تو نمی شود زندگی کرد اما می شود زنده ماند. می شود نفس کشید و حنجره را پشت پنجره های تنهایی حبس کرد تا بغض، ترانه سرای دل شود و غروب ، سهم دفترچه کوچک خاطرات. بی تو فقط می شود به کلمه های مبهم این کتابها دل خوش کرد و کویر را هزار بار سرود، هزار بار می شود که جمعه ها هوای باران کرد، و آسمان اما، تنها شراره های آتشین خورشید را نثار کند. تا سوزش تنهایی درهم امیزد با سوز عطش تو! و تمنای تو هزاران بار هم نوای ضربان های دل می شود و سهم دستانم از تو فقط هیچ است. و چه چاره ایست من را که نوشته شده ام بی تو... 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 15 اسفند، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، 2020 ما آدم ها رسم عجیبی داریم «به دست می آوریم که از دست بدهیم!» قبل از رسیدن به کسی که زندگیمان شده است، هر کاری برای داشتنش انجام میدهیم. زمین و زمان را بهم می ریزیم تا به مراد دلمان برسیم، مدام رویا می بافیم و خودمان را عاشق ترین آدم دنیا می دانیم. اما بعد از رسیدن، درست زمانی که دلمان قرص شد او در زندگیمان هست، همه چیز را فراموش میکنیم. فراموش میکنیم چقدر برای این روزها تلاش کرده ایم، صبور بوده ایم رویا بافته ایم. یادمان می رود این همان روزی ست که آرزویش را داشته ایم. آنقدر تغییر می کنیم که تبدیل به یک آدم دیگر می شویم، آدمی که هیچ شباهتی به یک عاشق ندارد. حقیقت تلخیست «ما آدم ها خیلی زود از هم خسته می شویم» حسین حائریان 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .