رفتن به مطلب

سیگار شکلاتی...


sAmaR!

ارسال های توصیه شده

بابا داشت روزنامه میخوند

بچه گفت: بابا بیا بازی!

بابا که حوصله بازی نداشت

ی تیکه از روزنامه رو ک نقشه دنیا بود

رو تیکه تیکه کرد و گفت :

فرض کن این  پازله…! درستش کن!

 چند دقیقه بعد بچه درستش کرد

بابا، باتعجب پرسید:

توکه نقشه دنیا رو بلد نیستی چطور درستش کردی؟!

 بچه گفت: ادمای پشت روزنامه رو  درست کردم …

دنیا خودش درست شد

آدمای دنیا که درست بشن…

 دنیا هم درست میشه   …

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

او امنیتی است که در پول در جست و جویش هستید.

او همان احساس خوشی است که است که در الکل در جست و جویش هستید .

او همان تندرستی است که در پزشکان در جست و جویش هستید.

او ترانه ای است که در موسیقی در جست و جویش هستید.

او همان دست افشانی است که در صحنه ها در جست و جویش هستید.

او همان زیبایی است که در سفر در جست و جویش هستید.

او حکمتی است که در کتاب ها در جست و جویش هستید.

او آرامشی است که در نگرانی در جست و جویش هستید.

او پروردگار است، همان که در جست و جویش هستید.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هر چقدر کمتر جواب انسان‌های منفی را بدهید،

از زندگی با آرامش بیشتری برخوردار خواهید بود.

این مردم اگر پیامبر هم بودن، هزار ایراد به کار خدا می‌گرفتند!

شما که جای خود دارید. 

پس به خاطر انسان‌های منفی زندگی‌ات را تباه نکن.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هر چه کمتر شود فروغ حیات / رنج را جانگدازتر بینی
سوی مغرب چو رو کند خورشید / سایه ها را درازتر بینی . . .
(رهی معیری)

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی
قصه عشق “انسان” بودن ماست . . .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هیچ کس متوجه نمی شود که بعضی از افراد چه عذابی را تحمل می کنند
تا آرام و خونسرد به نظر بیایند!
(آلدوس هاکسلی)

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بزرگترین اشتباهی که ما آدمها در رابطه هامون می کنیم این است که :
نصفه میشنویم، یک چهارم می فهمیم و هیچی فکر نمیکنیم
اما دو برابر واکنش نشان میدهیم . . .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کاش قبل از حرف زدن
کلمات را ذره ذره میجویدیم
قورت میدادیم
و هضم میکردیم
نه اینکه همه رو بلعیده …و آخر به روی طرف بالا بیاریم . . .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گاهی وقتا لازمه مثل یک رهبر ارکستر رفتار کنیم :

به همه پشت کنیم و مشغول کار خودمون باشیم

چون درست بعد از اینکه کارمون تموم شد ، همه ی اون کسانی که بهشون پشت کرده بودیم

مجبورن بلند بشن و تشویقمون کنن .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .

 پرسید :

- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟

پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :

- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .

می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .

پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .

- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا

آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .

 

صفت اول :

می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .

اسم این دست خداست .

او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .

 

صفت دوم :

گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .

پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .

 

صفت سوم :

مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .

بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.

 

صفت چهارم :

چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .

پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .

 

صفت پنجم :

همیشه اثری از خود به جا می گذارد .

بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در روزگار قدیم ، پادشاهی سنگ بزرگی را در یک جاده ی اصلی قرار داد . سپس در گوشه ای قایم شد تا ببیند چه کسی آن را از مسیر برمیدارد .

برخی از بزرگان ثروتنمد با کالسکه های خود به کنار سنگ رسیدند ، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند . بسیاری از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند . هیچ یک از آنان کاری به سنگ نداشتند .

یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید . بارش را زمین گذاشت و سعی کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد . او بعد از زور زدن ها و عرق ریختن های زیاد بالاخره موفق شد . هنگامی که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را به دوش بگیرد و به راهش دامه دهد ، متوجه شد کیسه ای زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است . کیسه را باز کرد پر از سکه های طلا بود . و یادداشتی از جانب شاه که این سکه ها مال کسی است که سنگ را از جاده کنار بزند .

آن مرد روستایی چیزی را می دانست که بسیاری از ما نمی دانیم .!!

هر مانعی ، فرصتی است تا وضعیتمان را بهبود بخشیم 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ﺣﮑﺎﻳﺖِ ﻣﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ، ﺣﮑﺎﻳﺖِ ﻋﺠﻴﺒﻰ ﺳﺖ. ﻣﺜِﻞ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻧﻘﺮﻩ ﮐﺎﺭ..


ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺳﺘﺎﺩِ ﻧﻘﺮﻩ ﮐﺎﺭ، ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺻﻴﻘﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ،ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺭﺩ،

ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻧﻘﺮﻩ ﺑﺮﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ،

ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻘﺮﻩ ﯼ ﺻﻴﻘﻞ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﺒﻴﻨﺪ!


ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞِ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍ…


ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺻﻴﻘﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻴﻢ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺶِ ﺳﺨﺘﻰ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻴﮑﻨﺪ، 

ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺮﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ… ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﮑﺲِ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺑﺒﻴﻨﺪ.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تا حالا دندون پزشکی رفتید...؟

اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون ، بعد اون مته رو میگیره  دستش...

بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه ..

چرا نمیزنین تو گوشش ؟ چرا داد و هوار نمی کنید ؟ این همه درد رو تحمل کردید ، این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و ... خب اعتراض کنید بهش ! چرا اعتراض نمی کنید ؟ 

تازه میخوایم بیایم بیرون میگیم : آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش ؟!


نمی خوای خدا رو اندازه " دندانپزشک " قبول داشته باشی..؟؟

به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه ، میدونیم یه حکمتی داره ، خب خدا هم حکیمه، اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم. یعنی کارهای او از روی حکمت است.


وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد ، ازش تشکر کنیم ، بگیم نوبت بعدی کی هستش ؟ رنج بعدی ؟

 مدرک خدا رو قبول نداری... ؟!

اون خیــلی وقته خداست...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گاهـی آدَم مـیمانـَد بِین بودَن یا نَبودنــــ ...!


به رَفتَنــــ که فـــِکـر مـی کُنــی ،


اِتـفـاقـی مـی اُفتَد کـه مُنصَـرف می شَوی …


مـیـخـواهـی بـِـمانی ،


رَفتاری می بـینــی کـه اِنـــگار بــــایــــــد بـِــرَوی!


این بِلاتَکلیفی خودَش کُلـی جَهنــــَــــم اَسـتــــ ... !!!

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...