*Niloof@r* ارسال شده در 7 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، 2020 من و تیر چراغ برق دردمان یکی است شب که میشود سرمان تاریک دلمان پرنور صبح که میشود سرمان سنگین دلمان خاموش...! کیکاووس یاکیده 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 7 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، 2020 یک روز میرسد که دیگر جایی نیست تا از خودت به آن فرار کنی چمدانت را باز میکنی کنار یکی از همین دیوارها اتراق میکنی کنار یکی از همین رنجهای کهنه یکی از همین زخمهای قدیمی مینشینی و پایت را در رودخانهای میکنی که سالهاست از تو گذشته... رودخانهی بی خانهای که دیگر هرگز رود نمیشود و رودی که هرگز دیگر تکرار...! هنگامه هویدا 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 7 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، 2020 هنوز فکر می کنی با توست زنی که با خودش حرف می زند و از خوابهای بلند پنجره ها می پَرَد هنوز شبها لباس خوابی را بغل می کنی که خالیست و کابوسهای زنی را تکان می دهی که تمام کودکی اش را جویده است و حالا شبانه مغزش را در کاسه ای بالای سرش می گذارد و شَلیته می پوشد و می رقصد زنی که سوگند می خورد «هرگز دستهای من به چیدن هیچ سیبی نرسیده اند و هیچ درختی سیب نداده است» سوگند می خورد «هیچ جنگلی درخت ندارد و هیچ سرزمینی جنگل ، و تنها پاهای زنی خوابگرد مرا دنبال تو می کشاند ...» گاهی دلش برای تو می سوزد می بینی ؟ زمین گردتر از آنست که هر بار پشت سر می گذاری ام پیش رویت نباشم . و هر گاه درها را به هم می کوبی برایت چای نریزم ! لیلا کردبچه 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 7 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، 2020 بیا تا لیلی و مجنون شویم، افسانه اش با من بیا با من به شهر عشق رو کن، خانه اش با من بیا تا سر به روی شانه ي هم راز دل گوییم اگر مویت چو روزم شد پریشان، شانه اش با من درِ میخانه چشمت، به گلگشته نگه وا کن خرابم کن خراب، آبادی ویرانه اش با من سلام ای غم، سلام ای همزبان مهربان دل پر پرواز وا کن چون پرستو، لانه اش با من مگو دیوانه خو زنجیر گیسو را ز هم وا کن دل دیوانه دیوانه دیوانه اش با من در این دنیای وانفسای حسرت زای بی فردا خدایا عاشقان را غم مده، شکرانه اش با من مگو دیگر سمندر در دل آتش نمی سوزد تو گرمم کن به افسون، گرمی افسانه اش با من چه بشکن بشکنی دارد، فلک در کار سرمستان تو پنهان بشکن این، نشکستن پیمانه اش با من بیژن سمندر 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 قدم در مسیر من بگذار زخم هایم را ببین دردهایم را بشنو دلم را لمس کن لبخندهایم را بچین و آنگاه یک ستاره به آسمانم بسپار ما دیگر تا همیشه با هم خویشاوندیم...! نیلوفر ثانی 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند یکی زندگی می کند یکی تحمل انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند یکی تاب می آورد یکی می شکند انسانها شبیه هم نمی شکنند یکی از وسط دو نیم می شود دیگری تکه تکه تکه ها شبیه هم نیستند تکه ای یک قرن عمر می کند تکه ای یک روز ! واقف صمد اوغلو مترجم:رسول یونان 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 گاهی وقت ها یاد یک نفر در دلت مثل زخمی می شود که مدام رویش نمک می ریزند با هر بارانی با هر بوی عطری هر خاطره ای هر حرفی هر لبخندی و هر کوچکترین چیزی شبیه او و می دانی بدترش کجاست ؟ آنجا که آن یک نفر حتی ذره ای به تو فکر نمی کند اما تو یادش را با خودت همه جا می بری اما تو زخم ات خوب شدنی نیست راستی ما چرا مثل آدم های رفته ی مان فراموشی نمی گیریم ؟ فرشته رضایی 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 چند نفر بودیم یکی از ما در باران در آینهای گم شد یک روز چهارشنبه یکی از ما اعتماد از دست داده بود روی پلههای خانهای ماند همه عمر به دنبال کفشهای گمشدهاش در باد بود یکی از ما تلفظ سعادت را نمیدانست در پاییز خاکستری عمر در میان برگها پنهان شد آخرینمان عمر نمیخواست ابر را به خانه آورد در باران آغاز کرد در باران عاشق شد و در آفتاب مرد ! احمدرضا احمدی 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید..روز دوم بی رحم ترین روز است. با هیچ کس شوخی ندارد. در روز دوم همه چیز منطقی ست. حقایق آشکار است و به هیچ وجه نمی توان سر خود شیره مالید ... مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود. آغاز مدرسه بود و خوشحال بودیم اما امان از روز دوم تازه می فهمیدیم تابستان تمام شده است ... یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر روز اول خستگی در می کنیم حمام مى رويم اما روز دوم تازه می فهمیم که سفر تمام شده طبیعت، بگو بخند با دوستان و عشق و حال تمام شده است ... هرگاه مادربزرگ نزد ما می آمد و یک هفته می ماند وقتی که برمی گشت ناراحت می شدیم اما روز دوم تازه می فهمیدیم که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟ یا وقتی کسی از دنیا می رود روز اول خدا بیامرز است و روز دوم عزیز از دست رفته ! و اما جدایی روز اول شوکه ایم و شاید حتی خوشحال باشیم که زندگی جدیدی در راه است ... تیریپ مجردی و عشق و حال ور می داریم اما دریغ از روز دوم! تازه می فهمیم کسی رفته! تازه می فهمیم حال مان خوب نیست. تازه می فهمیم تنهایی بد است ... باید روز دوم را خوابید.. باید روز دوم را خورد، باید روز دوم را مرد.. کیومرث مرزبان 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 لطفاً ناگهانى رُخ بده! غافلگيرم كن! لحظه اى اتفاق بيفت كه اصلاً فكرش را هم نكنم! آنجا كه حتى صورتت را هم از ياد برده باشم! اصلاً تو هر موقع هم كه بيايى، هرگذشته اى هم كه داشته باشى، با ارزشى... درست مثلِ پيدا كردنِ پولِ مچاله شده، بعد از سالها در جيبِ لباسم! علی قاضی نظام 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 چه درديست؟! خب قَدرش را همين حالا بدانيد چند ماهِ ديگر... چند سالِ ديگر... ميخواهيد حسرتِ همين آدمى كه كنارتان هست را بخوريد! آدمى كه الان برايتان ميميرد شايد سالها بعد حتى اسمتان را هم به ياد نياورد. زمان احساسِ آدمها را تغيير ميدهد! علی قاضی نظام 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 عمقِ آخرین حرفها مثلِ ایستادن کنارِ درهای میترساندم و سنگ ریزهای که به اعماق میغلتد همه چیز را با خود برده است ماجرا برای تو کوچک بود مثلِ سوزنی که در قرنیهام فرو کنی احساس میکنم کسی که نیست کسی که هست را از پا در میآورد... گروس عبدالملکیان 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 من سردم است و انگار ديگر هيچ وقت گرم نخواهم شد اى يار اى يگانه ترين يار آن شراب مگر چند ساله بود؟ ناشناس 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 من آن پرنده را که می خواند در سر من و مدام می گوید که دوستم داری و مدام می گوید که دوستت دارم من آن پرنده ی پرگوی پر ملال را صبح فردا خواهم کشت! ژاک پره رو 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 (ویرایش شده) انسانی را در خود کشتم انسانی را در خود زادم و در سکوت دردبار خود...مرگ و زندگی را شناختم. اما میان این هر دو لنگر پر رفت و آمد دردی بیش نبودم: درد مقطع روحی که شقاوتهای نادانی اش را از هم دریده است... تنها هنگامی که خاطره ات را می بوسم در می یابم دیری ست که مرده ام چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم از پیشانی خاطره ی تو... ای یار ای شاخه ی جدا مانده ی من! احمد شاملو ویرایش شده 14 آبان، 2020 توسط *Niloof@r* 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 14 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، 2020 (ویرایش شده) صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم در خانه آب و گل بیتوست خراب این دل یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم مولانا ویرایش شده 14 آبان، 2020 توسط *Niloof@r* 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 23 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، 2020 من همانم که یک روز گُلِ من خطابش می کردی حالا که از سردیِ این رابطه خشک و پرپر شده ام مرا بردار و لای دفتر شعرت بگذار باور کن بهار که بیاید دوباره گل می کنم دوباره سبز می شوم...! مینا آقازاده 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 23 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، 2020 آمده از جایی دور اما زاده زمین ام امانت دار آب و گیاه آورنده آرامش و اعتبار امیدم من به نام اهل زمین است که زنده ام زمین با سنگ ها و سایه هایش من با واژه ها و ترانه هایم هر دو زیستن در باران را از نخستین لذت بوسه آموخته ایم زمین در تعلق خاطر من و من در تعلق خاطر تو کامل ام ما همه اگرچه زاده سرزمین تخیل و ترانه ایم اما سرانجام به آغوش و بوسه های مگوی باز خواهیم گشت... سید علی صالحی 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 23 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، 2020 همین که مرا می فهمی وُ اجازه می دهی قلبم بر گودی دستت آرام بگیرد، خوب است. همین که هر از گاهی شانه هایم را به دستانِ نخیِ بادبادکهای بهار می سپاری، خوب است. همین که می گویی "می روم" وُ شبیهِ آمدنت قدم بر می داری، خوب است. همین روزگاری که تو در حاشیه اش، پرُ رنگتر از متنِ زندگی هستی، خوب است. همین که تو انسانی وُ من شبیهِ تو تنها می شوم، مثالِ تو می گریم وُ نزدیکِ تو می خندم، خوب است. همین، همین های کوچکی که جدی تر از اخبار مهمِ روز است، برای دلهُرهی آینه و فردای من، خوب است ! سید محمد مرکبیان 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 23 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، 2020 بعضی ها را بدرقه کنید حتی اگر لایق بدرقه نباشند.. بدون کنار زدن پنجره.. بدون سربرگرداندن به عقب.. بعضی ها را بدرقه کنید و بگذارید به قلب هایی بروند در اندازه ی خودشان.. حتی اگر مطمئن باشید روزی با چشمانی وحشت زده و بی پناه بر خواهند گشت.. زخم های خاطراتشان را ببندید.. بودن های ناروایشان را بشویید.. غرور و دروغ و قضاوتشان را در چمدانشان بگذارید و بگذارید به هر کجا که باید بروند، بروند.. بگذارید در گذشته به جایی که به آن تعلق دارند آرام بگیرند.. برایشان گریه کنید.. سوگواری کنید.. و بدانید این از دست دادنی ضروری ست برای به دست آوردنی گران بها... ناشناس 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 23 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، 2020 آدم ها گاهی خاکستری اند نه بودنشان آرامت می کند و نه رفتنشان! گاهی چنان با عشق می آیند که هُرم نگاهشان و عطر حرف هایشان روحت را می نوازد و گاهی چنان بی مِهرند که تو می مانی پنجره ای رو به پاییز، بغضی تلخ، و سکوت و سکوت و سکوت.... آدم ها را جدی نگیرید خودتان باشید بغض ها را ببلعید از هستی لذت ببرید و عشق ببخشید به جانِ روزهایتان آدم ها را جدی نگیرید آدم ها گاهی خاکستری اند ! سارا قبادی 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 23 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، 2020 طرفِ ما شب نیست چخماقها کنارِ فتیله بیطاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخورد من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکند ! احمد شاملو 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 26 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، 2020 چون دیگر آیندهای ندارند از گذشته حرف میزنند. وقتی خیلی دویده باشیم و نفسمان بند آمده باشد برمیگردیم و راهی را که دویدهایم، اندازه میگیریم. میرا_کریستوفر فرانک 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 26 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، 2020 همیشه به یاد داشته باش وقتی مردی از اتاق بیرون میرود، همه چیز را آنجا میگذارد… اما وقتی زنی از اتاق خارج میشود تمام چیزی را که در اتاق اتفاق افتاده است با خود حمل میکند شادی بیش از حد _آلیس مونرو 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 26 آبان، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، 2020 مى دوى به سمت چپ، مى دوى به سمت راست مى گريزى از خودت! اين تمام ماجراست تو پرنده اى ولى مى دوى! نمى پرى اى كبوتر غريب! آسمان تو كجاست؟ سیامک بهرام پرور 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .