رفتن به مطلب

زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست...


sAmaR!

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 350
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ولين شاعر جهان
حتماً بسيار رنج برده است
آنگاه که تير و کمانش را کنار گذاشت
و کوشيد براي يارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشيد احساس کرده
توصيف کند
و کاملاً محتمل است که اين ياران
آنچه را که گفته است
به سخره گرفته باشند

جبران خليل جبران

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گاهی
تو حتی لب به سخن نگشوده ای
و من به پایان آنچه خواهی گفت رسیده ام
تو بیش از آنچه من قادر به گفتن باشم
به من گوش می دهی
تو ضمیر آگاه را می شنوی
تو با من به جاهایی می روی که
کلمات من قادر به بردن تو به آنجاها نیستند
...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جانم از آتشفشان ها گذر مي کند
با خويشتن در جنگم
از خود عبور مي کنم
تو آن سوي من ايستاده اي
و لبخند مي زني
و لبخند تو آن قدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
مي دانم .

جبران خليل جبران

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بهش می گفتند «زیرآب زنِ کلاس»، هردفعه زیرآب یکی را میزد و هرچقدرهم نامحسوس، همه مطمئن بودند کار کار خودش است، چون سابقه اش بدجور خراب شده بود. استعداد زیادی نداشت وشاید بیشتر به این خاطر که تمام انرژی و وقتش را متمرکز روی رفتار بقیه کرده بود تاسوژه ای گیر بیاوردو زیرآب یکی رابزند یا کار یکی راخراب کند و برای خودش کِیف کند، از آن کِیف های کثیف. انگار روزهایی که زیرآب نمی زد، حالش خوب نبود، عادت کرده بود به این کار و این عادت، هر روز از بچه های کلاس دور ترش می کرد و در درس ها ضعیف تر میشد.

یک بار سرِ کلاس شیمی اجازه گرفت برود حیاط و آب بخورد، اما وقتی برگشت، زیادی کِیفش کوک بود و این برای همه ی ما ترسناک بود، هرکس داشت به کارهاو ضعف هایی که ممکن بود بروز داده باشد فکر میکرد.

طولی نکشیدکه از دفتر مدرسه مرا خواستند، انگار این بار قرعه به نام من بود، بااضطراب ازجا بلند شدم و درطول مسیر، به جوراب و ناخن و لباسم نگاه کردم تاببینم ایراد را از کجای من در آورده. اجازه گرفتم و از در دفتر رفتم داخل، مدیر داشت بالبخند نگاهم میکرد، گفت بیا جلو، دستش روی دفتری بود که خیلی برام آشنا بود. یعنی این دفتر خاطرات من بود؟ آن جا چه کار میکرد؟ کار کارِ خودِ زیرآب زنش بود، زنگ تفریح آن را بدون اجازه از کیفم برداشته بود و مابین کلاس، آن را زیر لباسش گرفته و تحویل مدیر داده بود. خلاصه مدیر سرش را پایین انداخت و آن را بازکرد و بالبخند و آرام، چندصفحه ای از آن را ورق زد، گفتم: «خانم اجازه! امروز اشتباهی توی کیفمان مانده، به خدا...» بدون اینکه نگاهم کند انگشت اشاره اش را به نشانه ی سکوت، روی لبش گذاشت که یعنی چیزی نگو خودم همه چیز را می دانم و به مطالعه ی شعرهای من ادامه داد. بعد، آرام سرش را بالا گرفت و گفت:«چه خط و استعداد خوبی داری فلانی، چرا زودتر رو نکرده بودی!» و من شوکه بودم از این برخورد و کلی در دلم ذوق کردم. همان روز، مدیر مدرسه فراخوان مسابقه شعری را به من داد ومن به تشویق او شرکت کردم و ازقضا نفر اول هم شدم! بعد از آن ماجرا، هم رابطه ی من با مدیر و دفترمدرسه خوب شد، هم هرهفته و هرماه، جوایز مختلفی برنده می شدم و مقام های خوبی کسب میکردم و این را مدیون زیرآب زن معروف کلاسمان بودم.

اینجاست که باید گفت: «عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد.»

خلاصه که برای دیگران بد نخواهیم، خدا بیشتر بلندشان می کند! سعی بر تخریب رابطه ی آدم ها نکنیم، کائنات صمیمی ترشان می کند. خوب بخواهیم برای دیگران تا عزیز بمانیم و قابل احترام...

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

حوصله ی هیچ کس را ندارم، بالاخره آدم روزی به اینجای زندگی هم می رسد...
انگار خدا خواسته از کالبد تکرار بیرونم بکشد، فیلتر فریبنده ی احساسات را از روی چهره ی ساده ی آدم ها برداشته و گفته "این تو و این حقیقت آدم ها"...
من این روزها دارم آدم ها را بدون فیلتر می بینم، کاملا صاف و حقیقی و بدون نقاب...
اگر دوستشان دارم پشتش هزار و یک منطق نهفته و اگر نمی خواهم حتی ببینمشان برایش دلیل دارم.
این مدت به آدم هایی علاقمند شده ام که تا این لحظه نمی دیدمشان و از آدم هایی دل کنده ام که تا قبل از این از آن ها بت ساخته بودم.
منطق است دیگر!
از یک جایی به بعد سر می رسد و بزرگت می کند، نقاب از چهره ها برمی دارد، ابر احساسات را کنار می زند و خورشیدهای حقیقت را بیرون می کشد. درستش هم همین است، آدم باید از یک جایی به بعد واقع بین باشد و بفهمد با عینک احساسات که به استقبال اتفاقات و آدم ها برود؛ همه چیز زیباست، آدم ها خنجر به دست و با نفرت، مقابلش می ایستند و او بر لب هایشان مهر می بیند و در دستانشان عشق!
باید با قساوتِ تمام، این عینک خوش بینی را از مقابل دیدگانش بردارد و از یک جایی به بعد, عاقلانه دوست بدارد و عاقلانه زندگی کند....

 

نرگس صرافیان
 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

«تنهاترین نهنگ دنیا» به خاطر تفاوتش در تولید صدا و انتخاب مسیر مهاجرتش در اقیانوس، تنها بود. تنها آواز می خواند و تنها سفر می کرد و هیچ کس قادر نبود که سکوت سرشار از آواز او را بفهمد و برای تنهایی اش کاری کند.

تنهایی، به خاطر تفاوت هاست، تفاوت هایی که گاه ملموس اند و گاه ناملموس. گاهی آن قدر ناملموس که تو از عمق جانت فریاد می زنی و حتی صدایت را کسی نمی شنود، کسی نمی فهمد همین لحظه چقدر محتاج همدردی هستی و چقدر دوست داری یک نفر از راه برسد و تو را از اقیانوس بی پایان تنهایی ات بیرون بکشد. آدم ها از کنارت عبور می کنند و تو را آرام و خونسرد و بی نیاز می یابند درحالی که همان لحظه تو داری از درون، به فاجعه آمیزترین حالت ممکنِ یک انسان، فرو می ریزی. تو ساکت به نظر می رسی و حتی کسی فکرش را هم نمی کند که این سکوت، حامل فریادهای زیادی ست که از روی استیصال و ناچاری درون خودت دفن کرده ای.
تو ناگزیری تنها بمانی و تمام اقیانوس بی انتهای زندگی ات را یکه و تنها طی کنی، هرچند به دید آنان که قادر نبودند آوای استیصال تو را بشنوند و حرف های ناگفته ی تو را بفهمند، مغرور و گوشه گیر به نظر می رسی.
ما آدم ها همه مان در حجم وسیع جهان تنهاییم، چون هرکدام فرکانس متفاوت خودمان را برای زیستن داریم و توسط کسی جز خودمان فهمیده نمی شویم.

دانشمندان نزدیک به یک دهه، تنهایی یک نهنگ را زیر نظر گرفتند تا علت این تنهایی را بفهمند،
به راستی چه کسی؟
چه کسی برای تنهاییِ دسته جمعیِ آدم ها کاری خواهد کرد؟!
 

نرگس صرافیان

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من مدیونم؛به همه ی آنهایی که به اعتمادم خیانت کردند و به من یاد دادند که محتاط تر باشم
به همه ی آنهایی که درحقم دشمنی کردند و به من یاد دادند که با هرکسی دوستی نکنم
و به همه ی کسانی که به من حسادت کردند،سعی کردند تحقیرم کنند و ناخواسته مرا به سمت بهتر شدن سوق دادند،
از زخم هایم درس می گیرم و قوی تر می شوم از شکست هایم پله می سازم و موفق می شوم ،
آرامشِ مدام سمت عابران جاده های بی مقصد و هموار است ،
اما برای فتح ِ قله هایی که جایِ هر کسی نیست باید رنج هایی کشید که کار هرکسی نیست باید جور دیگری دوام آورد...

نرگس صرافیان
 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوران ابتدایی عاشق یک کوله ی پارچه ای شدم که روی دوش یکی از بچه های مدرسه دیده بودم، برای رسیدن به آن، کیفی که داشتم را به عمد پاره کردم. حالاشرایط رسیدن به رؤیایی که داشتم فراهم بود. به بابا اصرارکردم و بابا کوله رابرایم خرید. خیلی خوشحال بودم، وسایلم را مرتب داخلش چیدم وثانیه ها راشمردم تاصبح شود وکوله ی دوست داشتنی ام را بردارم وخرامان وشاد به مدرسه بروم. از شدت ذوقی که داشتم، فکرمیکردم به محض ورودم به مدرسه، حواس ها متمرکزبه من وکیف جدیدم خواهدشد وتمام بچه ها غبطه ی حال خوب مرا خواهندخورد.

صبح شد، از ذوقم صبحانه نخورده کوله را برداشتم و راه افتادم. وارد مدرسه شدم، بماند که هیچ کس حواسش به من وکوله ام نبود وهرکس راه خودش را می رفت! کمی توی ذوقم خورد اما هنوزهم ته دلم برای داشتن آن، خوشحال بودم. زنگ اول که درکلاس نشستم، کوله مدام زیر میز می افتاد و کلافه ام کرده بود، نه پایه ای داشت، نه تکیه گاهی که به نیمکت تکیه اش بدهم. ضمن اینکه کتاب و دفترهایم بدحالت شده بودند وپیداکردنشان زمان میبرد. دیگر نه تنها دوستش نداشتم، بلکه از دستش عصبانی بودم!

خلاصه که آن روز باشوق به مدرسه رفتم وباحالی گرفته به خانه برگشتم، کوله را گوشه ای انداختم و نشستم. بیشتر مدادرنگی هایم از شکاف های بالای کوله بیرون افتاده وگم شده بودند، خلاصه که پشیمان بودم، خیلی پشیمان.

همینطور که باحال گرفته کنج اتاق کز کرده بودم چشمم به کیف قبلی ام افتاد که باتمام کهنه بودنش، بی نقص بود و تازه فهمیدم چقدردلم برایش تنگ شده. برش داشتم، باسوزن و نخ به جانش افتادم و پارگی اش را دوختم، کتاب هایم را داخلش چیدم، نفس راحتی کشیدم و به خودم قول دادم دیگر از روی ظاهر، عاشق هیچ چیز و هیچ کس نشوم و قبل از انتخابم، همه چیز را درنظر بگیرم.

این مسئله بارها و بارها در زندگی برایم تکرارشد ومن به این ادراک رسیدم که نمیشود فقط از روی ظاهر،عاشق چیزهاو آدم ها شد، چون این دوست داشتن دوامی ندارد.
از روی ظاهر اگر کسی را انتخاب کنی، جایی از زندگی رفتار واخلاق وشخصیتش توی ذوقت میزند و به مرور زمان، کلافه ات میکند.

من عشق و دوست داشتنِ آنی را انکار نمیکنم! خلاصه ی کلام من این است که منطق و عقل، چاشنی لازمی برای انتخاب آدم هاست. برای اینکه کلافه و پشیمان نشوی، لازم است در کنار علاقه، عاقلانه به مسائل و آدم ها نگاه کنی و همه چیز را در نظر بگیری. گاهی لازم است نخ و سوزن برداری و به جان شکاف داشته ها و رابطه های سالم قدیمی ات بیفتی.
که عاقبت تنوع طلبی و ظاهربینی، پشیمانی ست.


نرگس صرافیان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گاهی فقط بی خیال باش...
وقتی قادر به تغییرِ بعضی چیزها نیستی؛
روزت را برایِ عذابِ داشتن ها و افسوسِ نداشتن ها خراب نکن!
دنیا همین است؛
همه ی بادهای آن موافق،
همه ی اتفاقات آن دلنشین،
و همه ی روزهای آن خوب نیست!
اینجا گاهی حتی آب هم سربالا می رود...
پس تعجبی ندارد اگر آدم ها جوری باشند که تو دوست نداری!
گاه گاهی در انتخاب هایت تجدیدنظر کن.
فراموش نکن؛
تو مجاز به انتخابِ آدم هایی، نه تغییرِ آنها...

نرگس صرافیان
 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به صبر اعتماد کن...
عدم قطعیت را
با آغوش باز پذیرا باش..

از زیبایی انتظار لذت ببر...

وقتی هیچ چیز قطعی نیست،
پس همه چیز ممکن است...

 

ناشناس

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن...

ناشناس

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد،
صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد.. آرامش، رهایی از طوفان نیست!
بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفان است...
به همین دلیل : بهشت مکان نیست، زمانی است که زیبا فکر میکنی... وجهنم هم مکان نیست!
زمانیست که افکارت دنیایت را به آتش کشیده اند...

 

ناشناس

 

 

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هرگز از یک روز زندگی‌ات هم پشیمان نباش !
روزهای خوب شادی بخش‌اند
روزهای بد تجربه آوراند ...
روزهای بدتر درس می‌دهند
و روزهای بهتر خاطره آوراند

ناشناس

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

از خوبی آدم ها
برای خودت دیواری بساز
هر وقت در حقت بدی ڪردند
فقط یڪ آجر از دیوار بردار
بی انصافیست اگر دیوار را
خراب ڪنی.

 

ناشناس

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به آرامش می رسی ؛
اگر هیچ کس را برای چیزی که هست و کاری که می کند ، سرزنش نکنی .
اگر آستانه ی تحملت را بالا ببری و بپذیری آدم ها متفاوت اند و قرار نیست همه ، بابِ سلیقه ی تو باشند . بپذیری رفتار دیگران ، تا وقتی به روان و آرامشِ تو آسیبی نمی زند ، به خودشان مربوط است ...
آدم هایِ امروز، آنقدر دغدغه دارند که دیگر حوصله ای برای دخالت و قضاوت و سرزنش ندارند !
آدم ها خودشان مسئولِ رفتار و انتخاب هایِ خودشان اند .
اگر رفتاری آزارت داد و برخوردی بابِ سلیقه ات نبود ؛
یا کنار بیا ، یا فاصله بگیر ،
همین !

 

نرگس صرافیان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

abd0165f807c0a270954340e712e12d4-425

بگذار هر ثانیه، حالِ تو خوب باشد....
بگذار رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند....
تو لبخندت را بزن، انگار نه انگار...
حالِ خوبِ خودت را...
به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن!
بی واسطه خوب باش،...
بی واسطه شادی کن و بی واسطه بخند...
شک نکن؛...
تو که خوب باشی...
همه چیز خوب می شود ...
 
نرگس صرافیان
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

122886b36f87642f4e16d6b74e08ec8f-425
 
نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد ...
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد ...
آدم هایی را ببینم ، که هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، که تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، که تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، که تا به حال نپوشیده ام ...
در مکان هایی بنشینم ، که هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، که مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، که مرا بیخیال تر از همیشه کنند ...
نه به کسی فکر کنم ،
نه نگرانِ چیزی باشم ،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم !
من نیاز دارم مدتی در خنثی ترین حالتِ ممکن باشم ...
 
نرگس صرافیان
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

e71c340cd78b97144f9c12780ffc2ef7-425
 
چه دوست داشتنی اند آدم هایی که خالی اند از عقده ها و صفت های منفی ،
از حسرت و از حسادت و از خودخواهی ...
آدم هایی که حرف های پشت سرشان را می شنوند ، اما در نهایتِ آرامش و وقار ، سرشان را بالا می گیرند ، لبخند می زنند و راهِ خودشان را می روند . چون پذیرفته اند که آدم ها متفاوت اند و قرار نیست همه ، با یک نفر ، موافق باشند ، یا قرار نیست برای هر عقیده و نظری متوقف شد و به درستیِ همه چیز ، شک کرد !
آدم هایی که هربار زمینشان می زنند ، اما بلند می شوند و مسیرشان را درست تر از همیشه ادامه می دهند ، نه کسی را زمین می زنند ، نه جبهه می گیرند ، نه انتقام ! چرا که خالی از عقده های حقارت و خشم و بی انصافی اند ، خالی از کمبود و نداشته هایی که بخواهند با تحقیر و انتقام و زمین زدنِ دیگران ، جبرانش کنند .
آدم های ناب و کاملی که برای موفقیت ، نیازی به شکستِ دیگران ندارند و در فضایی سالم و سازنده ، برای خوشبختی و آرزوهایشان تلاش می کنند...

کاش دنیا پر می شد از این آدم ها
آدم هایی که مفهومِ عمیقی از آرامش اند
آدم هایی که شخصیت سالمی دارند ...
 
نرگس صرافیان
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بعضی آدم ها
سعی می کنند حقارتشان را با تحقیرِ دیگران بپوشانند...
توهین می کنند ، افترا می زنند ، و برچسب های زننده می چسبانند...
با این آدم هایِ "بی فکر" کاری نداشته باشید...
این ها اگر قدرتِ تفکر داشتند که بی شعوریشان را جار نمی زدند!!
هر آدمِ عاقلی می داند که هیچ کس روی صفت و رفتاری متمرکز نمی شود مگر این که آن را به میزانِ زیاد در درونِ خودش داشته باشد...
آدم هایِ سالم ، برای خودشان و دیگران ، ارزش قائلند..
آدم هایِ سالم، توهین نمی کنند!

نرگس صرافیان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زندگی مثل فوتبال است
گاهی مشکلات هم
بانی موفقیت میشوند
ناامیدنشو
شاید دقیقه ی 90
در اوج کسالت
شیرینترین گل زندگیَت
به دروازه ی خوشبختی نشست...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بیخیالِ قضاوت ها !
این مردم درچیستیِ زندگیِ خودشان هم
مانده اند ...
اگر به حرف این ها اهمیت بدهی ؛
هرکس برایت حکمی صادر می کند ...
گوش هایت را بگیر ،
تویِ لاکِ خودت بمان ،
و برایِ خودت زندگی کن !

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هميشه
در ناگهانی ترين لحظه، عزيزترين دارايی مان از دست می رود!
و ما درست همان موقع يادمان می افتد، چقدر "دوستت دارم" هايمان را نگفته ايم، " از اينكه دارَمت شادترينم" را نگفته ايم..
هميشه دير يادمان می افتد برای آنچه كه داريم با خوشحالی شكر گوييم .
هميشه دير می شود
و ما بعدَش، تمامِ اندوهمان از حرف هايی ست كه نزده ايم.

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • SARDAR موضوع را مهم کرد

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...