رفتن به مطلب

زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست...


sAmaR!

ارسال های توصیه شده

کاش ناشناخته می ماندند...
‏آدم هایی که فکر می کردیم بهترین اند ! 
‏آن هایی که رو معرفتشان حساب کرده بودیم
‏کاش سر از کارشان در نمی اوردیم... 
‏آن روی سکه شان را نمی دیدیم..و
‏نقابشان را کنار نمی زدیم...
‏کاش تصوراتمان را...
‏اعتمادمان را ...
 آرامشمان را ...
‏خراب نمی کردیم !
‏⁧ 

نرگس_صرافيان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • پاسخ 350
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

باش !
بودنت خوب است ...
شبیه حس قشنگ بیدار شدن در صبح آبی و خلوت یک مزرعه ،
شبیه لذت نشستن کنار آتش ،
در سرد ترین نقطه ی کوهستان ،
شبیه نوشیدن یک فنجان چای داغ ،
در یک صبح سرد پاییزی ...
بودنت ،
با من بودنت ؛
بد جور می چسبد !

 

نرگس صرافیان

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دعواکن، ولی با کاغذت،
اگر از کسی ناراحتی، یک کاغذ بردار و یک مداد،
هرچه خواستی به او بگویی، روی کاغذ بنویس،
خواستی هم داد بکشی؛
تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را؛
آرام که شدی، برگرد و کاغذت را نگاه کن،
آنوقت خودت قضاوت کن؛
حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی. دلی هم نشکانده ای، وجدانت را نیازرده ای؛
خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی
گاهی میتوان از کورهء خشم پخته تر بیرون آمد...

 

الهی‌ قمشه‌ای

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من امشب تا سحر ...
خوابم نخواهد برد...
همه اندیشه ام ...
اندیشه ی فرداست
وجودم از تمنّای تو !
 سرشار است
زمان در بستر شب ...
خواب و بیدار است
هوا آرام، 
شب خاموش ....
راه آسمان ها باز
خیالم ... 
چون کبوترهای وحشی می کند پرواز ...
    

فریدون_مشیری     

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین؛ پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛ آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛ چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛ خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛ میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛ گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛ پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛ نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛ روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛ جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛ با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛ صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛ نامی از ما یادگاری...

 

قیصر امین پور

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زندگى جيره ى مختصريست
مثل يك فنجان چاى ☕
كه كنارش عشق است؛
مثل يك حبه قند.
زندگى‌راباعشق‌نوش‌جان‌بايدكرد❣️


سهراب_سپهرى

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو را به ترانه‌ها بخشیدم...
به صدای موسیقی...
به سکوت شکوفه‌ها...
که به میوه بدل می‌شوند...
و از دستم می‌چینند...
تو را به ترانه‌ها بخشیدم...
با من نمان!
عمر هیچ درختی ابدی نیست...
باید به جدایی از زندگی عادت کرد...

شمس_لنگرودی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به روز رسانی را ...
که فقط برای انواع بازی ها، 
نرم افزارها ...
و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند …
گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند!
طرز فکرش را ارتقا بدهد…
حال و هوایش را تازه کند …
مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را ...
که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه  ندارد...
رها کند بعضی وابستگی ها را ..
که حال و روزش را به هم می ریزند... 
افسوس ها را …
غصه ها را …
نگرانی ها را …
و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند
گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست ؛
زندگی را نو کرد...  
و یک "من" تازه ساخت...
با باورهایی جدید...
و افکاری رو به رشد …
باور کن ..
لازم است هر از گاهی خودمان را هم 
"به روز رسانی" کنیم

 

فرشته_رضایی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یک دانه کبریت را روشن کن ...
و کف دستت بگذار …
می سوزاند نه ؟
ده بار دیگر هم که امتحان کنی ...
فقط بیشتر می سوزی همین !
بعضی چیزها ذاتشان خطرناک است ...
و هزار سال هم که بگذرد تغییر نمی کنند، ...
مثل کبریت که می سوزاند ...
یا چاقو که تیز است و برنده!
و هر چقدر هم در استفاده از آنها احتیاط کنی ...
یک لحظه بی توجهی ات کافیست ...
تا زخمی ات کنند…
راستش بعضی آدم ها هم اینگونه هستند …
یک بار، دو بار، سه بار که یک نفر را امتحان کردی و دیدی دلت را سوزاند ...
و احساست را زخمی کرد ...
برای همیشه کنارش بگذار …
زیرا فرصت دادن ....
به آنهایی که ذاتشان خطرناک است 
وقت تلف کردن است …
با آتش بازی کردن است !

 

فرشته_رضایی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بعضی از آدما ...
خاطرشون یه جور عجیبی....
دوست داشتنیه...
گرم دلنشین و به یادموندنی...
دقیقا مثل یه آهنگ قدیمی ...
كه وقتی به آخر می رسه...
دوباره می زنی عقب ...
تا از اول گوش کنی...
مث یه رفیق همیشگی...

پویا_جمشیدی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

r354457_96833736_272038183927792_5026468861586801332_n.jpg

 

خيلی ببار ابر! كه دائم 

از تربتم درخت برويد

_این آرزوی اول من بود_

از آرزو به بعد چه بودم

كبريتِ نيم‌سوخته‌ای كه

در حسرتِ درخت شدن بود

باران به شيشه زد كه بهار است

گفتم خدای من ! چه بپوشم؟

پس بانگ زد كسی درِ گوشم؛

ای جامه‌ات لبم كه انار است!

آن قرمزی كه دوخته بودم

پيراهنت نبود، كفن بود!

دريا برای مردنِ ماهی 

بی‌اختيار فاتحه می‌خوانْد

ماهی به خنده گفت كه گاهی

 هجرت، علاجِ عاشقِ تنهاست

اما درونِ تابه نمی‌پخت

از بس كه بی‌قرارِ وطن بود

قلبم! تو جز شكست به چيزی

هرگز نخواستی بگريزی

هرگز نخواستی بستيزی

با اژدهای هفت‌سَری كه

در شانه‌ات به طور غريزی

آماده‌ی جوانه زدن بود

چشمت چكيده بود به عالم

من غرقِ چكّه‌های تو بودم

اما زمان سر آمده بود و 

بارانِ تند بند نيامد

جان از تنم درآمده بود و

بارانی‌ام هنوز به تن بود

خيلی برَنج بال ملائک!

بالِ كسی شكسته در اينجا

خيلی مرا ببند به زنجير!

ديوانه‌ای نشسته در اينجا

ديوانه را ببند به زنجير

_اين آرزوی آخرِ من بود_


حسین صفا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 

زندگى قبل از هرچیز زندگى‌ست

گل مى‌خواهد ، موسیقى مى‌خواهد

زیبایى مى‌خواهد

زندگى حتى اگر یکسره جنگیدن هم باشد

خستگى در کردن مى‌خواهد

عطر شمعدانى‌ها را بوییدن مى‌خواهد

خشونت هست ، قبول

اما خشونت ، اصل که نیست

زایده است ، انگل است ، مرض است

ما باید به اصلمان برگردیم

زخم را که مظهر خشونت است

با زخم نمى‌بندند

با نوار نرم و پنبه پاک مى‌بندند

با محبت ، با عشق


نادر ابراهیمی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شهر را قاب عکس می‌بینم

خودم را قاب عکس

و قاب عکس پشت قاب عکس

خاطره را می‌شکافد

شکاف هر خاطره

شکستن قاب عکس‌های جهان است

شکستن هر قاب عکس

چیزی جز حسرت یک لحظه نیست

لحظه در لحظه می‌شکند

خانه در خانه

خانه خانه نیست

راه راه نیست

شهر شهر نیست

خیابان‌ها و راه‌ها

شهرها و سال‌ها درگذرند!


سمیه امینی‌ راد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر 

گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر!

در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: 

دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!

ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی 

هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر

عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت 

دل نمی‌بندی ولی محبوب دلهایی چقدر

آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال 

بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر
‌ 

سجاد سامانی

 
ویرایش شده توسط sAmaR!
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به تو اندیشیدن سکوت من است

عزیزترین،طولانی ترین و طوفانی ترین سکوت

تو درونم هستی، همیشه

همچون قلبی که ندیده ام

همچون قلبی که به درد می آورد

همچون زخمی که زندگی می بخشد...


روبر دسنوس

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آدم ها جدا از عطری که به خودشون می زنن،

عطر دیگه ای هم دارن که اتفاقا تاثیر گذارتر هم هست،

عطر چشم هاشون،

عطر حرف هاشون،

عطری که فقط مختص شخصیت اون هاست

و متاسفانه در هیچ مغازه ی عطر فروشی پیدا نمیشه.

روزبه معین 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

74eba2167266684c69ceb5bae6e4a487-425
 
نمیشه انکار کرد که زندگی
زبر و خشن و گاهی هم حال بهم زنه،
اما لذت هایی هست که باهاشون می تونیم
زندگی رو لطیف کنیم، اهلی کنیم، خوشایند کنیم،
باید لذت های زندگی رو بچشیم،
هر چی می خواد باشه، عشق، هنر، ورزش
حتی جنگیدن و پیروز شدن، بعدا می تونیم
درباره مسخره بودن یا نبودن زندگی صحبت کنیم.
فکرش رو بکن تو هفتاد یا هشتاد سالگی لذتی رو تجربه کنی
و بعد با خودت بگی: اَه لعنتی
چرا من این رو تا الان تجربه نکرده بودم!
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای گم شدن همیشه نباید توی کوچه پس کوچه‌های غربت باشی ،

گاهی وقت‌ها توی اتاقِ خودت ، میانِ تک تکِ خاطراتت گم میشی !

اون وقت باید خیلی به عقب برگردی تا خودت را پیدا کنی ، خیلی ...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

8dd873b3f10fe7afcb2a65c897de8c48-425
بازنده‌ها دوست دارند
بازی که باختند را دوباره شروع کنند
برخلاف برنده‌ها که دلیلی
برای شروع بازی که بردند نمی‌بینند
اما گاهی بازیچه دست آدم‌هایی می شویم
که نه بردن برایشان مهم است نه باختن
آن‌ها فقط دوست دارند بازی کنند...
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

 
تا حالا پشه زدتت یا اینکه تا حالا زخم خوردی؟
می بینی چه حالی می ده این خاروندنش؟
هم حال می ده و هم درد داره، تازه جاش هم می مونه...
داستان من هم شده این خاروندن،
با یه کسی که نیست زندگی کردم،
آی انقدر حال می داد، آی انقدر درد داشت،
تازه جاش هم مونده!
روزبه معین
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هر کسی شاید یه آهنگ داشته باشه که
مدت هاست نمی تونه اون رو گوش بده!
یه آهنگ که گذشته رو واست تداعی می کنه
و دلت نمی آد اون رو پاک کنی،
میذاری اون گوشه کنارها بمونه، گاهی آهنگ ها لبریز از خاطره میشن
و حرمت پیدا می کنن.
مثل بعضی از آدم ها، درسته که شاید دیگه نتونی اون ها رو ببینی
و باهاشون حرف بزنی،
اما از زندگیت پاک نمیشن، چون فراموش شدنی نیستن،
اون ها همیشه یه جای امن گوشه ی دلت دارن.

" قهوه سرد آقای نویسنده "

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عاشق شدن مثل گوش دادن به صدای پیانو تو یه کافه شلوغ می‌مونه! اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی، باید چشمهات را ببندی و از همه صداها بگذری و نشنویشون، بقیه صداها واست آزار دهنده میشه، صدا پچ پچ مردم، صدا خنده‌ها، گریه‌ها، صداى به هم خوردن فنجان‌ها، حتی صدای باد... تو واسم اون صدای قشنگ بودی که من به خاطرش هیچ صدایی رو نشنیدم...

روزبه معین | از كتاب قهوه سرد آقای نویسنده

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظرم سیگار آنچنان هم بد نیست!
درسته بیماری‌های زیادی میاره، ولی دشمن باحالیه، حداقلش اینه که در جواب پک هایی که بهش میزنی، نمیگه درست میشه یا اینکه چی بگم والا!
پا به پات میسوزه…

روزبه معین

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

523_1_.jpeg

 

این قهوه هم سرد شد، حتما باز هم پشت آن ترافیک همیشگی گیر کرده ای...
می دانی جانم، انتظار کشیدن دلهره دارد، دلهره از اینکه نیایی.
اما چشیدن این قهوه سرد ترسناک است!
بعضی چیزها نباید از دهن بیفتند، چون دیگر طعم گذشته را ندارند، من از خیلی دیر آمدن می ترسم.
بگذریم، شنیده ام فردا خیابان ها خلوت است،
پس قرارمان فردا، ساعت هفت، همان کافه همیشگی...


روزبه معین - قهوه سرد آقای نویسنده

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • SARDAR موضوع را مهم کرد

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...