SARDAR ارسال شده در 9 مرداد، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 ای درین خوابگه بیخبران! بیخبر خفته چو کوران و کران! سر برآور! که درین پردهسرای میرسد بانگ سرود از همه جای بلبل از منبر گل نغمهنواز قمری از سرو سهی زمزمهساز فاخته چنبر دف کرده ز طوق از نوا گشته جلاجل زن شوق لحن قوال شده صومعهگیر نه مرید از دم او جسته نه پیر مطرب از مصطبهی دردکشان داده از منزل مقصود نشان بادنی بر دل مستان صبوح فتح کرده همه ابواب فتوح عود خاموش ز یک مالش گوش کودک آساست، بر آورده خروش چنگ با عقل ره جنگ زده راه صد دل به یک گهنگ زده تائب کاسه شکسته ز ش*ر..اب به یکی کاسه شده م**س.ت رباب پیر راهب شده ناقوسزنان نوبتی، مقرعه بر کوسزنان بانگ برداشته مرغ سحری کرده بر خفتهدلان پردهدری موذن از راحت شب دل کنده کرده صد مرده به یا حی زنده چرخ در چرخ ازین بانگ و نوا کوه در رقص ازین صوت و صدا ساعی ترک گرانجانی کن! شوق را سلسلهجنبانی کن! بگسل از پای خود این لنگر گل! گام زن شو به سوی کشور دل! آستین بر سر عالم افشان! دامن از طینت آدم افشان! سنگ بر شیشهی ناموس انداز! چاک در خرقهی سالوس انداز! نغمهی جان شنو از چنگ سماع! بجه از جسم به آهنگ سماع! همه ذات جهان در رقصاند رو نهاده به کمال از نقصاند 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 9 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 جامی این پردهسرایی تا چند؟ چون جرس ه*رزدرایی تا چند؟ چند بیهوده کنی خوشنفسی؟ هیچ نگرفت دلت چون جرسی؟ ساز بشکست، چه افغان است این؟ تار بگسست، چه دستان است این؟ نامهی عمر به توقیع رسید نظم احوال به تقطیع رسید تنگ شد قافیهی عمر شریف دم به دم میشودش مرگ ردیف سر به جیب و همه شب قافیهجوی تنت از معنی باریک چو موی گر شوی سوی مقاصد قاصد باشی آن را به قصاید صاید مدح ارباب مناصب گویی فتح ابواب مطالب جویی گه پی سادهدلی سازی جا بر سر لوح بیان حرف هجا گه کنی میل غزلپردازی عشق با طرفه غزالان بازی گه پی مثنوی آری زیور بر یکی وزن هزاران گوهر گه ز ترجیع شوی بندگشای عقل و دین را فکنی بند به پای گاهی از بهر دل غمخواره سازی از نظم رباعی چاره گاه با هم دهی از طبع بلند قطعه قطعه ز جواهر پیوند گه به یک بیت ز غم فرد شوی مرهم دیدهی پر درد شوی گه کنی گم به معما نامی خواهی از گمشدهنامی کامی گاهی از مرثیه ماتم داری وز مژه خون دمادم باری بین! که چون سهم اجل را قوسی کرد گردون ز پی فردوسی با دل شقشده چون خامهی خویش ماند سرریز ز شهنامهی خویش ناظم گنجه، نظامی که به رنج عدد گنج رسانید به پنج، 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 9 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 چون سنائی شه اقلیم سخن راقم تختهی تعلیم سخن خواست گردون که فرو شوید پاک رقم هستیاش از تختهی خاک بر سر بستر کین افکندش همچو سایه به زمین افکندش ل**ب هنوزش ز سخن نابسته داشت با خود سخنی آهسته همدمی بر دهنش گوش نهاد به حدیثش نظر هوش گشاد آنچه از عالم دل تلقین داشت بیتکی بود که مضمون این داشت که: بر اطوار سخن بگذشتم لیک حالی ز همه برگشتم بر دلم نیست ز هر بیش و کمی بجز از حرف ندامت رقمی زانکه دورست درین دیر کهن سخن از معنی و معنی ز سخن سخن آنجا که شود دامنمای صید معنی نشود گام گشای معنی آنجا که کشد دامن ناز گفت و گو را نرسد دست نیاز سخن آنجا که شود تنگمجال مرغ معنی نگشاید پر و بال معنی آنجا که نهد پای بلند از عبارت نتوان ساخت کمند پایهی قدر سخن چون این است وای طبعی که سخن آیین است ل**ب فروبند که خاموشی به! دل تهی کن که فراموشی به! 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 9 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 ای رهائی ده هر بیهوشی! مهر بر ل**ب نه هر خاموشی! به هوای تو سخن کوشی ما به تمنای تو خاموشی ما گر تو در حرف نهی لطف شگرف لجهای ژرف شود چشمهی حرف بعد توست اصل همه تنگیها قرب تو مایهی یکرنگیها دل جامی که بود تنگ از تو عندلیبیست خوش آهنگ از تو بال پروازش ازین تنگی ده! نکهتاش از گل یکرنگی ده! دوز از تار فنا دلق، او را! برهان از خود و از خلق، او را! عیبش از بیهنران سازنهان! وز گمان هنرش باز رهان! تا ز عیب و هنر خود آزاد زید اندر کنف فضل تو شاد 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 9 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 ای ز گلزار سخن یافته بوی! وز تماشای چمن تافته روی! بلبل دل شده مشتاق چمن نکتهخوان گشته ز اوراق سمن هر ورق کز سخن آنجاست رقم نسخهی صحت رنج است و الم دیده بر دفتر جمعیت نه! الم تفرقه را صحت ده! باش با دفتر اشعار جلیس! انه خیر جلیس و انیس دفتر شعر بود روضهی روح فاتح غنچهی گلهای فتوح هر ورق را که ز وی گردانی گل دیگر شکفد، گر دانی خواهی آن رونق باغ تو شود نکهتاش عطر دماغ تو شود خاطر از شوب غرض، خالی کن! همت از صدق طلب، عالی کن! از درون زنگ تعصب بزدای! بر خرد راه تامل بگشای! مگذر قطرهزنان همچو قلم! همچو پرگار به جادار قدم! زن به گردآوری معنی رای! گرد هر نقطه و هر نکته برآی! بحر هر چند که کان گهرست صدف او ز گهر بیشترست اصل، معنیست، منه! تا دانی! در عبارت چو فتد نقصانی عیب اگر هست، کرم ورز (و) بپوش! ورنه بیهوده چو حاسد مخروش! چون تو از نظم معانی دوری زین قبل هر چه کنی معذوری هرگز از دل نچکاندی خونی بهر موزونی و ناموزونی مرغ تو قافیه آهنگ نشد خاطرت قافیهسان تنگ نشد پس زانو ننشستی یک شب دیده از خواب نبستی یک شب تا کشی گوهری از مخزن غیب، سر فکرت نکشیدی در جیب 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 9 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 دامت آثارک، ای طرفه قلم! دام دلها زدی از مسک، رقم نقد عمرست نثار قدمت نور چشم است سواد رقمت مرغ جان راست صریر تو صفیر وز صفیر تو در آفاق نفیر مرکب گرم عنان میرانی خویچکان قطرهزنان میرانی بافتی بر قد این حورسرشت حله از طرهی حوران بهشت این چه حور است درین حلهی ناز کرده از دولت جاوید طراز هر دو مصراع ز وی ابرویی قبلهی حاجت حاجتجویی چشمش از کحل بصیرت روشن نظر لطف به عشاق فکن طرهاش پردهکش شاهد دین خال او مردمک چشم یقین ل**ب او مژدهده باد مسیح در فسونخوانی هر مرده، فصیح گوشش از حلقهی اخلاص، گران دیدهی عشق به رویش نگران خرد گامزن از دنبالش بیخود از زمزمهی خلخالش یارب! این غیرت حورالعین را شاهد روضهی علیین را، از دل و دیدهی هر دیدهوری بخش، توفیق قبول نظری! از خط خوب، کناش پاینده! وز دم پاک، طربزاینده! لیک در جلوه گه عزت و جاه دارش از دست دو بیباک نگاه! اول آن خامهزن سهونویس به سر دوک قلم بیهدهریس بر خط و شعر، وقوف از وی دور چشم داران حروف از وی کور فصل و وصل کلماتش نه بجای فصل پیش نظرش وصل نمای گه دو بیگانه به هم پیوسته گه دو همخانه ز هم بگسسته 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 9 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 (ویرایش شده) یسک نقطههایش نه به قانون حساب خارج از دایرهی صدق و صواب خال رخساره زده بر کف پای شده از زیور رخ پای آرای ور به اعراب شده راهسپر رسم خط گشته از او زیر و زبر گه نوشتهست کم وگاه فزون گشته موزون ز خطش ناموزون یا بریده یکی از پنج انگشت یا فزوده ششم انگشت به مشت دوم آن کس که کشد گزلک تیز بهر اصلاح، نه از سهو ستیز بتراشد ز ورق حرف صواب زند از کلک خطا نقش بر آب گل کند، خار به جا بنشاند خار را خوبتر از گل داند حسن مقطع چو بود رسم کهن قطع کردیم بر این نکته سخن ویرایش شده 9 مرداد، 2020 توسط SARDAR 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 . ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانش پیش آ و مرنجانش من خانه نمیدانم وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش وز خانه مکن دورش من خانه نمیدانم من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم رحم آر و مکن طاقم من خانه نمیدانم “مولانا” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 کاش من هم همچو یاران، عشقِ یاری داشتم خاطری میخواستم یا خواستاری داشتم تا کشد زیبارخی بر چهرهام دستی ز مهر کاش چون آیینه، بر صورت غباری داشتم ای که گفتی انتظار از مرگ جانفرساتر است! کاش جان میدادم اما انتظاری داشتم شاخهی عمرم نشد پر گل که چیند دوستی لاجرم از بهر دشمن کاش خاری داشتم نغمهی سر داده در کوهم، به خود برگشتهام که به سوی غیرِ خود راه فراری داشتم محنت و رنج خزان اینگونه جانفرسا نبود گر نشاطی در دل از عیش بهاری داشتم تکیه کردم بر محبت، همچو نیلوفر بر آب اعتبار از پایهی بیاعتباری داشتم پایبند کس نبودم، پایبندم کس نبود چون نسیم از گلشن گیتی گذاری داشتم آه «سیمین» حاصلم زین سوختن افسرده است همچو اخگر دولت ناپایداری داشتم “سیمین بهبهانى” 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 ﮐﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﺧﺮ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﺎﺩ ﺗﻮﺍﻡ ﺩﺭ ﺳﻔﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺗﺮﻡ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﯼ ﺭﺍ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻋﻬﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺗﻮ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﮔﺬﺭﻡ 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد می شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه ارتشی در ضمن استقرار خوابش می برد دردناک است اینکه میگویم ولی هنگام جنگ شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است م**س.ت هم در قصر و هم در غار خوابش می برد تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب پیش چشم مردم بیدار خوابش می برد من کی ام !؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می برد یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین در اتاقی بسته از آوار خوابش می برد در کنارت تازه فهمیدم چرا در نیمه شب رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب سر به روی پیشخوان بار خوابش می برد یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی لای انگشتان او سیگار خوابش می برد من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام اینکه موج از شدت انکار خوابش میبرد وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج می پرد از خواب تا هر بار خوابش می برد من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش کودکی با گونه ی تبدار خوابش میبرد “دوستت دارم” که آمد بر زبان خوابم گرفت متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است عاشقی که در شب دیدار خوابش می برد 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 زنده ماندم بعد تو ! از سختي جان شاكي ام! من از اين جاني كه در بُردم به قرآن شاكي ام ! از خدا هم بابت تغيير رأي اولش درخصوص سنتش در عيد قربان شاكي ام ! مثل يك بيماري مزمن ؛ نفسگير است عشق ! رو به بهبودم ولي از طول درمان شاكي ام ! من نه تنها از اداهاي پرستاران بخش بلكه در تشخيص دردم از پزشكان شاكي ام ! در نقاهت از عيادت هاي طولاني خلق در كنارش از فضولي هاي مهمان شاكي ام ! بس كه خو كردم به اين ديوارها باور كن از اينكه گاهي باز گردد درب زندان شاكي ام ! . 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 آخرش نشناختم آن روح بي تاب تو را خواستم سر دربيارم از تو و دنياي تو آخرش اما ندانستم رگ خواب تو را از بناگوشت؟ لبت؟ از چانه ات ؟ يا غبغبت؟ از كجا بايد بگيرم بو*س*ه ي باب تو را ؟ بي هوا در چشمهاي هر زني زل مي زنم! بلكه در جايي بيابم چشم كمياب تو را ! تا به كي بايد به هر جمعي كه وارد مي شوم بشنوم از اين و آن هر روز القاب تو را ؟! باز مي آيم سر راه تو با يك شاخه گل گرچه ميدانم به هم ميريزم اعصاب تو را ! 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 حتما کسی را تازگی ها در نظر داری لابد به غیر از من کسی را زیر سر داری دیگر سراغی از دل تنگم نمی گیری با اینکه از حال پریشانم خبر داری بی طاقتی این روزها جایی دلت گیر است بو برده ام از شهر من قصد سفر داری بو برده ام از عطر مشکوک تنت شبها جایی دگر عشقی دگر یاری دگر داری سردی زمستانی در این گرمای تابستان لبهای بی رنگ و نگاهی بی ثمر داری آهسته گفتی: دوستت دارم و از لحنت معلوم شد از من کسی را دوست تر داری 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 حالم بد است مثل زمانی که نیستی دردا که تو همیشه همانی که نیستی وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای وقتی که نیستی نگرانی که نیستی عاشق که می شوی نگران خودت نباش عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی با عشق هر کجا بروی حی و حاضری در بند این خیال نمانی که نیستی تا چند من غزل بنویسم که هستی و تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی من بی تو در غریب ترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی ”غلامرضا طریقی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 شاهد مرگ غم انگیز بهارم، چه کنم؟ ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟ نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم زلف افشان تو گردیده حصارم، چه کنم؟ از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند سخت دلبسته این ایل و تبارم، چه کنم؟ من کزین فاصله، غارت شده چشم توام چون به دیدار تو افتد سر و کارم، چه کنم؟ یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟ “سیدحسن حسینی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 . کسی که منتظـــرش مانــده ام تبــــــر دارد و ســــاقه ی من از ایـن ماجــرا خبــــــر دارد همان که میوه ی من خورد و سـایه ام دزدید به چــوب و شـاخه ی خشکیده ام نظـــر دارد به فکــر راه فــرارم بــه بندِ ریشــه اسیــــــر خــوشا به حــال قنــاری که بال و پـــر دارد میــان ســینه دلم مثــلِ بیــد می لـــــــرزد از آن خیـــال پلیـــدی کــه او بــه ســــر دارد هنوز هم دو جوانه به شاخــه ام باقیسـت خدا کنـــد کـه از ایــن کار دســـت بردارد… . 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 آسمان زیر بال اوج تو بود چون شد ای دل که خاکسار شدی؟ سر به خورشید داشتی و دریغآسمان زیر بال اوج تو بود چون شد ای دل که خاکسار شدی؟ سر به خورشید داشتی و دریغ زیر پای ستم غبار شدی ترسم ای دلنشین دیرینه سرگذشت تو هم ز یاد رود آرزومند را غم جان نیست آه اگر آرزو به باد رود “هوشنگ ابتهاج” زیر پای ستم غبار شدی ترسم ای دلنشین دیرینه سرگذشت تو هم ز یاد رود آرزومند را غم جان نیست آه اگر آرزو به باد رود “هوشنگ ابتهاج” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 اگر ز کوی تو بویی به من رساند باد به مژده جانِ جهان را به باد خواهم داد اگر چه گرد برانگیختی ز هستی من غباری از من خاکی به دامنت مرساد تو تا به روی من ای نور دیده در بستی دگر جهان در شادی به روی من نگشاد خیال روی توام دیده می کند پُرخون هوای زلف توام عمر میدهد بر باد نه در برابر چشمی نه غایب از نظری نه یاد میکنی از من، نه میروی از یاد به جای طعنه اگر تیغ میزند دشمن زِ دوست دست نداریم، هرچه بادا باد زِ دست عشق تو جان را نمی برد حافظ که جان زِ محنت شیرین نمی برد فرهاد . 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم من با تو می نویسم و می خوانم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم آن لحظه ها که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش می نشینم موسیقی نگاه تو را گوش می کنم گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هرچه هست فراموش می کنم… “فریدون مشیری” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانیت جواب کن به جز مرا، صدا بزن شبی مرا و جای تازه باز کن میان زندگانیت بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 پابند کفشهای سياه سفر نشو يا دست کـم بخاطر من ديرتر برو دارم نگاه مـی کنم و حرص مـی خــــورم امشب قشنگ تر شده ای، بيشتر نشو کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو موضــــوع را عـوض بکنيم از خودت بگو به به مبارک است: دل خوش، لباس نو دارند سور و سات عروسی می آورند از کوچــه های سرد به آغوش گرم تو هی پا به پا نکن که بگويم سفر به خير مجبــــور نيستـــی که بمانی ولــی نرو “مهدی فرجی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت عجب از سوختگی نیست که خامی عجبست آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که به نوروز نجنبد حُطَب است جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست؟ نه، که از ناله مرغان چمن در طربست هرکسی را به تو این میل نباشد که مرا کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شبست خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد گرچه راهم نه به اندازه پای طلبست هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست اجلم میکشد و درد فراقش سببست سخن خویش به بیگانه نمییارم گفت گله از دوست به دشمن نه طریق ادبست “سعدی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 میترسم از روزی که دیگربار بی تابی کنم چشمِ سیاه غصه را با یاد تو آبی کنم سنگِ دلم را بشکنم، در پای تو قالی کنم این حالِ بی احوال را با یاد تو عالی کنم می ترسم از روزی که دیگربار خودخواهی کنم از عشق بی مقدار خود، سهمِ تو را راهی کنم شعری بگویم از قضا، تمجیدِ تکراری کنم خرده غرورِ خسته را، بیهوده آزاری کنم “شراره رضوی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند با من از این هم دلت بیاعتنا تر خواست، باش موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟ مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا چشم تو از این خ**یا*نتها فراوان میکند عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند درد بیدرمانشان را مرگ درمان میکند 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .