ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 10 بهمن، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، 2021 داستان زیبای بیمارستان روانی برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم.بیرون بیمارستان غلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند.چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و...بستگان همدیگر را مورد لطف قرار میدادند.وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت.بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفتوگو میکردند.بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت:من میروم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحتتر بتوانید صحبت کنید.پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود.بیماری پروانه را نگاه میکرد و نگران بود که زیر پا له شود.آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود.ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .