ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 10 بهمن، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، 2021 افرادی كه به خاطر نادانی هیچ نصیحتی را قبول نمیكنند. روزی روزگاری، كاروانی به قصد تجارت از ایران عازم یونان شد. در آن دوره هر كاروانی كه به قصد تجارت عازم سرزمینی میشد مسافرانش چند شتر و اسب كرایه میكردند و كالایی كه قصد فروش آن را داشتند بر حیوانات میبستند و عازم سفر میشدند. در بعضی از مسیرهای كوهستانی نیز گاهی عدهای دزد و راهزن بودند كه به این كاروانها حمله میكردند. اموالشان را میدزدیدند و اگر مقاومت میكردند حتی صاحبین كالا را هم میكشتند. مسافرین این كاروان به سلامت به یونان رسیدند و كالاهای یونانی را با كالاهای خود خریدوفروش كردند و به سمت ایران بازگشتند. آنها در مسیر بازگشت بودند كه در دام یك گروه راهزن یونانی گیر افتادند و تمام اموال و دارایی تجار غارت شد، حتی شتر و اسب كاروانیان را هم از آنها گرفتند. تجار بیچاره هرچه گریه و ناله و التماس كردند هیچ فایدهای نداشت چون راهزنان یونانی بودند و اصلاً زبان فارسی بلد نبودند. در میان مسافرین لقمان حكیم هم حضور داشت. لقمان گوشهای نشسته بود و رفتار غارتگران را مشاهده میكرد. تاجران نزد لقمان آمدند و گفتند: تو حكیمی! با اینها صحبت كن، شاید سخنی پندآمیز از زبان تو دل دزدان را به رحم آورد و حداقل شترها و اسبهای ما را به ما بازگرداند. لقمان گفت: با چه كسی حرف بزنم و پند دهم؟ دل این افراد از سنگ شده، اگر نصیحت و اندرز در دل این بندههای خدا راهی داشت، این قدر سنگدلانه اموال و داراییهای مردم را غارت نمیكردند. حرف زدن من هیچ فایدهای ندارد. «نرود میخ آهنین در سنگ». نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .