ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 29 آذر، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، 2021 دیکتاتور از بین بیش از صد متقاضی، یک نفر کفش پاک کن انتخاب می کند و به او دستور می دهد که جز تمیز کردن کفشهای او دست به هیچ کار دیگری نزند. این کار به مرد ساده و دهاتی خیلی میسازد، به سرعت وزن اضافه میکند و در طی سالیان، تفاوت او با اربابش - او فقط از دیکتاتور فرمان میبرد- کم و کمتر میشود، چنان که دیگر از لحاظ ظاهر تقریباً با هم مو نمی زنند. شاید به دلیل آن که کفش پاک کن همان غذایی را میخورد که دیکتاتور. چیزی نمی گذرد که کفش پاک کن دقیقاً همان دماغ چاقی را دارد که دیکتاتور و بعد از آن که موی سرش می ریزد، همان جمجمه ای را دارد که دیکتاتور. از صورتش دهانی گوشتالو و برجسته بیرون زده است و وقتی پوزخند می زند، دندان به نمایش می گذارد. همه، حتی وزرا و معتمدینِ دیکتاتوراز کفش پاک کن می ترسند. شبها در حالیکه چکمه به پا دارد، پاها را ضربدری روی هم می اندازد و ساز می نوازد. برای خانواده اش نامههای طولانی می نویسد و به این ترتیب آوازه اش در تمام کشور پخش می شود. همه می گویند: « کفش پاک کنِ دیکتاتور که باشی، در واقع نزدیک ترین فرد به دیکتاتور هستی.» و راستی راستی که کفش پاک کن نزدیک ترین فرد به دیکتاتور است. چون باید همیشه جلوی دراتاق دیکتاتور بنشیند و حتی همان جا هم بخوابد. به هیچ عنوان حق ندارد جای اش را ترک کند. با این حال یک شب که کفش پاک کن خود را به اندازه ی کافی نیرومند احساس می کند، بی مقدمه به داخل اتاق می رود، دیکتاتور را بیدار می کند، با مشت بر سر و رویش میکوبد و دیکتاتوردرجا می میرد. کفش پاک کن سریع لباسهای خود را در میآورد و آنها را به تن دیکتاتور مرده میکند و خودش هم جامه ی دیکتاتور را می پوشد. با نگاهی در آینه مطمئن میشود که راستی راستی خود دیکتاتور است. در یک آن تصمیم اش را می گیرد: سراسیمه از در بیرون میدود و فریاد میزند: « کفش پاک کن به من شبیخون زد. برای دفاع مجبور شدم بکشم اش. حالا هم زود این جنازه را از جلوی چشم ام دور کنید و موضوع را به خانواده اش خبر دهید!» نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .