رفتن به مطلب

نشانه های وفاداری شوهر به زن و فرزندان


ارسال های توصیه شده

روزی زنی نزد شيوانا، استاد معرفت آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می ترسد که نکند مرد زندگی‌ اش دلش را به کس ديگری سپرده باشد. شيوانا از زن پرسيد: آيا مرد نگران سلامتی او و بچه هايش هست و برايشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می کند؟! زن پاسخ داد: آری در رفع نيازهای ما سنگ تمام می گذارد و از هيچ چيز کوتاهی نمی کند! شيوانا تبسمی کرد و گفت: پس نگران نباش و با خيال راحت به زندگی خود ادامه بده!

دو ماه بعد دوباره همان زن نزد شيوانا آمد و گفت: به مرد زندگی اش مشکوک شده است. او بعضی شبها به منزل نمی آيد و با ارباب جديدش که زنی پولدار و بيوه است، صميمی شده است. زن به شيوانا گفت که می ترسد مردش را از دست بدهد. شيوانا از زن خواست تا بی خبر به همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد.
روز بعد زن نزد شيوانا آمد و گفت شوهرش روز قبل وقتي خسته از سر کار آمده و کسي را در منزل نديده هراسان و مضطرب همه جا را زير پا گذاشته تا زن و بچه اش را پيدا کند و ديشب کلی همه را دعوا کرده که چرا بی خبر منزل را ترک کرده اند. شيوانا تبسمي کرد و گفت: نگران مباش! مرد تو مال توست. آزارش مده و بگذار به کارش برسد. او مادامی که نگران شماست، به شما تعلق دارد.

شش ماه بعد زن گريان نزد شيوانا آمد و گفت: ای کاش پيش شما نمی آمدم و همان روز جلوی شوهرم را می گرفتم. او يک هفته پيش به خانه ارباب جديدش يعني همان زن پولدار و بيوه رفته و ديگر نزد ما نيامده و اين نشانه آن است که او ديگر زن و زندگی را ترک کرده است و قصد زندگی با زن پولدار را دارد. زن به شدت می گريست و از بی وفايی شوهرش زمين و زمان را دشنام می داد.
شيوانا دستی به صورتش کشيد و خطاب به زن گفت: هر چه زودتر مردان فاميل را صدا بـزن و بی مقدمه به منزل ارباب پولدار برويد. حتماً بلايی سر شوهرت آمده است!
زن هراسناک مردان فاميل را خبر کرد و همگی به اتفاق شيوانا به در منزل ارباب پولدار رفتند. ابتدا زن پولدار از شوهر زن اظهار بی اطلاعی کرد. اما وقتی سماجت شيوانا در وارسی منزل را ديد تسليم شد.
سرانجام شوهر زن را درون چاهی در داخل باغ ارباب پيدا کردند. او را در حالی که بسيار ضعيف و درمانده شده بود از چاه بيرون کشيدند. مرد به محض اينکه از چاه بيرون آمد به مردان اطراف گفت که سريعاً به همسر و فرزندانش خبر سلامتی او را بدهند که نگران نباشند.
شيوانا لبخندی زد و گفت: اين مرد هنوز نگران است. پس هنوز قابل اعتماد است و بايد حرفش را باور کرد.
بعداً مشخص شد که زن بيوه ارباب هر چه تلاش کرده بود تا مرد را فريب دهد موفق نشده بود و به خاطر وفاداری مرد، او را درون چاه زندانی کرده بود.

يک سال بعد زن هديه ای برای شيوانا آورد. شيوانا پرسيد: شوهرت چطور است؟! زن با تبسم گفت: هنوز نگران من و فرزندانم است. بنابراين ديگر نگران از دست دادنش نيستم!

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...