رفتن به مطلب

مثل یک مرغ


ارسال های توصیه شده

مثل یک مرغ

مردی تخم عقابی پیدا كرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد.
در تمام زندگیش، او همان كارهایی را انجام داد كه مرغ ها می كردند؛ برای پیدا كردن كرم ها و حشرات، زمین را می كند و گاهی با دست و پا زدن بسیار كمی در هوا پرواز می كرد.
سالها گذشت و عقاب خیلی پیر شد.

روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شكوه تمام، با یك حركت جزئی بال های طلاییش بر خلاف جریان شدید باد پرواز می كرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش كرد و پرسید: این كیست؟
همسایه اش پاسخ داد: این یك عقاب است، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.
عقاب مثل یك مرغ زندگی کرد و مثل یك مرغ مرد. زیرا فكر می كرد یك مرغ است.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...