رفتن به مطلب

عطر مردانه


ارسال های توصیه شده

عطر مردانه

گرسنه ام بود.
گوشه ی اتاق نشسته بودم و به قاب عکس پدر روی طاقچه ی خالی نگاه می کردم.
دو روز بود چیزی نخورده بودم.
مادر آن طرف اتاق پاهایش را در بغل گرفته بود و فکر می کرد.

یکدفعه بلند شد چادرش را سر کرد و بدون هیچ حرفی رفت.
شب شده بود.
مادر برگشت.
غذا خریده بود.
خوشحال شدم.
به طرفش رفتم.
بوی تند عطر مردانه می داد.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...