ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 27 آبان، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، 2021 عطر مردانه گرسنه ام بود. گوشه ی اتاق نشسته بودم و به قاب عکس پدر روی طاقچه ی خالی نگاه می کردم. دو روز بود چیزی نخورده بودم. مادر آن طرف اتاق پاهایش را در بغل گرفته بود و فکر می کرد. یکدفعه بلند شد چادرش را سر کرد و بدون هیچ حرفی رفت. شب شده بود. مادر برگشت. غذا خریده بود. خوشحال شدم. به طرفش رفتم. بوی تند عطر مردانه می داد. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .