رفتن به مطلب

ماجراى مرا پايانى نبود


ŦŁФШ  ΞTłHШ

ارسال های توصیه شده

ماجراى مرا پايانى نبود

ماجراى مرا پايانى نبود
در تمام اتاق‏ها
خيال‏هاى تو پرپرزنان مى‏رفتند و مى‏آمدند
و پرندگانى
بال‏هاى تو را مى‏چيدند و به خود مى‏بستند
كه فريبم دهند
موسى
در آتش تكه‏هاى عصايش مى‏سوخت
بع‏بع گوسفندانى گريان
در فراق شبان گمشده
در اتاقم مى‏پيچيد
و من
تكه تكه
فراموش مى‏شدم.

بوى پيرهنت چون برف بهارى تمام اتاق‏ها را سفيد كرده بود
عقربه‏ها
مثل دو تيغه الماس
بر مچ دستم برق مى‏زدند
و زمين
به قطره اشك درشتى معلق مى‏مانست.

ماجراى مرا پايانى نبود
اگر عطر تو از صندلى برنمى‏خاست
دستم را نمى‏گرفت و
به خيابانم نمى‏برد.
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...