Zxcv ارسال شده در 7 فروردین، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، 2021 انشایش را در دست گرفته بود و گریه می کرد. معلمش با دیدن متن انشایش که پر از غلط املایی بود او را مورد بازخواست قرار داده بود و از کلاس بیرون انداخته بود. او شاگرد اول کلاس بود و معلمش این همه غلط املایی در انشایش را باور نمی کرد. موضوع انشاء زندگی بود. ما هر روز ضندگی می کنیم . ما همه می دانیم که عادم های خوبی هستیم. ما همیشه حرف هایمان واغعیت دارد. همین دیروز در خیابان دیدم که همه با هم محربان بودند. همه ما رنگ عابی عاسمان را به یاد می آوریم. پدرم به من یاد داده است که به همه محر ببخشم. خود پدرم که همیشه لبخنت بر لب دارد. مغازه سر کوچه ما که فقط حرف راسط می زند، او اصلا پول هم ندهیم به ما هر چه بخواهد می بخشط. من می دانم ضندگیمان ضیباست . معلممان همیشه پای تخته می نویسد زندگی زیباست ای زیبا پسند. من که هیچ وقت جرات نکردم بپرسم زیباپسند یعنی چه، اما می دانم که او اشتباه می نویسد! من که می دانم ضندگی را چگونه بنویسم ! پدرم هم مثل معلممان است او هم ضندگی را همان طوری می نویسد. اصلا آدم بزرگ ها ضندگی را اشتباه می نویسند! چند روز پیش از خواهرم یاد گرفتم ایهام چیست . شاید زندگی هم ایهام دارد! به قول مادربزرگ مهربانم مهم چگونه زندگی کردن است. من که نمی دانم منظور مادربزرگم چیست اما می دانم او همیشه راست می گوید. چقدر خوب است که ما همه همدیگر را دوسط داریم. اتفاقا خدا را هم دوسط داریم. اما خدا ما را دوست دارد! در محله همه با هم آشطی هستند. آن ها هر روز به هم صلام می کنند در همه دنیا هم ثلح است. قضیه انشای پر از غلط دخترک با آمدن پدرش به مدرسه فیصله یافت. اما هیچ کس ندانست که دخترک فقط می خواست دروغ ننویسد! 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .