mahi.goli ارسال شده در 13 مهر، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، 2020 تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب میماند هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را! مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را … مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرآیندش را قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را : " منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را " کاظم بهمنی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
BathaM ارسال شده در 13 مهر، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، 2020 گمشده بعد از آن دیوانگی ها ‚ ای دریغ باورم ناید که عاقل گشته ام گوییا او مرده در من کاینچنین خسته و خاموش و باطل گشته ام هر دم از آیینه می پرسم ملول چیستم دیگر بچشمت چیستم ؟ لیک در آینه می بینم که وای سایه ای هم زانچه بودم و نیستم همچو آن رقاصه هندو بناز پای میکوبم ولی بر گور خویش وه که با صد حسرت این ویرانه را روشنی بخشیده ام از نور خویش ره نمیجویم بسوی شهر روز بیگمان در قعر گوری خفته ام گوهری دارم ولی آن را ز بیم در دل مردابها بنهفته ام می روم ... اما نمیپرسم ز خویش ره کجا ... ؟ منزل کجا ...؟ مقصود چیست ؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست او چو در من مرد نا گه هر چه بود در نگاهم حالتی دیگر گرفت گوییا شب با دو دست سرد خویش روح بی تاب مرا در بر گرفت آه ... آری ... این منم ... اما چه سود او که در من بود دیگر نیست نیست می خروشم زیر لب دیوانه وار او که در من بود آخر کیست کیست ؟ 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mahi.goli ارسال شده در 14 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، 2020 داشتم فکر می کردم خیلی خوب است آدمهایی که دوستشان داریم، خودشان را از چشم ما نمی بینند و نمی فهمند چقدر بی نقص و زیبائند. وقتي میخندند، وقتی حرف می زنند، وقتی هر کار ساده روزمره ای را انجام می دهند. وقتی آرام با انگشت زیبای دستشان به سمتی اشاره می کنند. وقتی موهای ریخته روی پیشانی را کنار می زنند. وقتی چای می نوشند، وقتی لباس عوض می کنند اگر یک درصد این بی عیبی و این شکوه بی نقصان را به خود دیده باشند. وقتی درباره مساله مهمی جدی حرف می زنند و آدم دلش ضعف می رود برای نوشیدن صدای لعنتی شان. خوب است که خودشان را از چشم ما نمی بینند وقتی دلبرانه نگاهمان می کنند، وقتی به سادگی با کلمه ای کوچک زمان را متوقف می کنند، وقتی سرشان گرم کار دیگری است و ما ایستاده ایم به نظاره. اصلا خوب است که نمی دانند ما وقتی عکسهایشان را می نگریم، ذهن دیوانه سرخوشمان تا کجاها که نمی رود. خوب است که خودشان را از چشم ما نمی بینند. لابد اگر می دانستند چقدر دلربا و لعنتی اند، بیشتر عاشق خودشان می شدند و باز به ما بی اعتناتر . یا نه، اصلا بساط علاقه برای همیشه برچیده می شد. مثل من، که هروقت از تاریکی بترسم، چراغ روشن لبخندهای زنی در دورست را مثل خورشید می آویزم به پیشانی دنیا. مثل تو، که هروقت از تاریکی بترسی، دستهای کشیده دلبرت را فانوس می کنی. مثل او، که تو را خواست و نفهمیدی و از دور نگاهت کرد و برای نفسهای مرتبت وقتی خوابی، جان داد. چه دایره سوزانی است زیستن، و دنیا چه جای بدی بود برای دل دادن... از کوچه، از ضبط ماشینی که متوقف است و منتظر کسی است، صدای تیغدار فروغی شنیده می شود: دل من زندون داره، تو می دونی... تو می دونی؟ #حمیدسلیمی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
BathaM ارسال شده در 15 مهر، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، 2020 در 11 ساعت قبل، mahi.goli گفته است : داشتم فکر می کردم خیلی خوب است آدمهایی که دوستشان داریم، خودشان را از چشم ما نمی بینند و نمی فهمند چقدر بی نقص و زیبائند. وقتي میخندند، وقتی حرف می زنند، وقتی هر کار ساده روزمره ای را انجام می دهند. وقتی آرام با انگشت زیبای دستشان به سمتی اشاره می کنند. وقتی موهای ریخته روی پیشانی را کنار می زنند. وقتی چای می نوشند، وقتی لباس عوض می کنند اگر یک درصد این بی عیبی و این شکوه بی نقصان را به خود دیده باشند. وقتی درباره مساله مهمی جدی حرف می زنند و آدم دلش ضعف می رود برای نوشیدن صدای لعنتی شان. خوب است که خودشان را از چشم ما نمی بینند وقتی دلبرانه نگاهمان می کنند، وقتی به سادگی با کلمه ای کوچک زمان را متوقف می کنند، وقتی سرشان گرم کار دیگری است و ما ایستاده ایم به نظاره. اصلا خوب است که نمی دانند ما وقتی عکسهایشان را می نگریم، ذهن دیوانه سرخوشمان تا کجاها که نمی رود. خوب است که خودشان را از چشم ما نمی بینند. لابد اگر می دانستند چقدر دلربا و لعنتی اند، بیشتر عاشق خودشان می شدند و باز به ما بی اعتناتر . یا نه، اصلا بساط علاقه برای همیشه برچیده می شد. مثل من، که هروقت از تاریکی بترسم، چراغ روشن لبخندهای زنی در دورست را مثل خورشید می آویزم به پیشانی دنیا. مثل تو، که هروقت از تاریکی بترسی، دستهای کشیده دلبرت را فانوس می کنی. مثل او، که تو را خواست و نفهمیدی و از دور نگاهت کرد و برای نفسهای مرتبت وقتی خوابی، جان داد. چه دایره سوزانی است زیستن، و دنیا چه جای بدی بود برای دل دادن... از کوچه، از ضبط ماشینی که متوقف است و منتظر کسی است، صدای تیغدار فروغی شنیده می شود: دل من زندون داره، تو می دونی... تو می دونی؟ #حمیدسلیمی داشتم فکر می کردم خیلی خوب است آدمهایی که دوستشان داریم، خودشان را از چشم ما نمی بینند و نمی فهمند چقدر بی نقص و زیبائند. 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mahi.goli ارسال شده در 16 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، 2020 میخوام بگم شما رفتی اما نرفتی . نیستی اما هستی . ندارمت اما دارمت . صداتون نیس ، دلمون میگیره میشینیم به صدای بارون گوش میدیم ، به صدای پیرشدنمون گوش میدیم . یه وقتا جماعت دردِ تنِ ما رو میبینن ، دلشون میسوزه می برن درمونگاهی ، دکتری ، جایی . نمی دونن درمون نداره درد . درمون شمایی . #حمیدسلیمی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
BathaM ارسال شده در 16 مهر، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، 2020 میان آمدن و رفتن مانده ام بی تو، نه پای رفتنی است و نه حوصله ی برای ماندن . . . اما تـو بـرو… مـن هم برای اینکه راحت تربروی… می گویـم : برو “خیـالی نیسـت “ امـا… کیسـت که نداند... بی تـو… تنهــا چیـزی کـــه هســت… “خیــال توســت با من"... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mahi.goli ارسال شده در 20 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، 2020 هیچ چیز ترسناک تر از هجوم ناگاه دوستت دارمی تازه و حقیقی نیست، در هنگامه ای که به ناتوانیت در برابر سترگی دلدادگی پی برده ای، و دریافته ای جانت آغشته است به عبارت مستمر تنهایی. دوستت دارم تازه ای که از راه برسد و چنان شیرین باشد که دلت بخواهد ترک غار کنی و از نو، دستهای دلت را بفرستی به طواف عطش. گیاهان معطر در صحاری زندگیت برویند، آغوش به روی حضرت خورشید وا کنی، و باکی به دلت نباشد که عشق داغ آفتاب، برای آدم برفی دلتنگ سرنوشت خوشی به همراه نخواهد آورد..... #حمیدسلیمی 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .