ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 14 شهریور، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، 2020 روزى حضرت عيسى (ع) را در بيابان، باران شديد گرفت، به هر طرف مىدويد پناهى نمىديد. تا رسيد به مكانى كه شخصى در نماز ايستاده بود. در حوالى او باران نمىآمد. در آنجا قرار گرفت تا آن شخص از نماز فارغشد.عيسى (ع) به او گفت: بيا تا دعا كنيم كه باران بايستد. گفت: اى مرد! منچگونه دعا كنم، و حال آنكه گناهى كردهام كه مدت چهل سال است كه در اين موضع به عبادت مشغولم كه شايد خدا توبه مرا قبول كند! و هنوز قبول توبۀ من معلوم نيست، زيرا از خدا خواستهام كه اگر از گناه من بگذرد يكى از پيغمبران را به اينجا فرستد. عيسى (ع)فرمود: توبۀ تو قبول شد، زيرا كه، من عيسى پيغمبرم. و بعد از آنفرمود: چه گناه كردهاى؟ گفت: روزى از تابستان بيرون آمدم هوا بسيار گرم بود، گفتم: عجب روز گرمى است. پندها : *خداوند تعالي فرمود: پسر آدم مرا مي آزارد كه به روزگار ناسزا مي گويد و روزگار منم، امر به دست من است كه شب و روز را مي گردانم. 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .