ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 14 شهریور، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، 2020 زیاد برای شما اتفاق افتاده که از دوست و رفیقی دعوت کردید تا برای صرف شام یا ناهار به منزلتان بیاید. با وجود آنکه ممکن است تشریفات و تکلفات زیادی برای این مهمانی قایل شده باشید ولی به سابقه خوی تواضع و فروتنی که از قدیم و ندیم در سرشت ایرانی خمیره شده است میهمان را اصطلاحا به عنوان صرف نان و پیاز دعوت میکنید در حالی که احتمال وجود بره بریان و ران بوقلمون و کبک و تیهو بر روی سفره میرود. این ضرب المثل گاهی در جای دیگر هم به کار میرود و آن موقعی است که آدمی نخواهد زیر بار منت دون همتان برود و به طبع جیفه دنیا حقی را باطل کند و یا باطلی را لباس حقیقت بپوشاند. در این مورد از هر گونه تهدید و ارعابی نهراسیده جواب میدهد : «به نان و پیاز قناعت میکنم و زیر بار منت نمیروم.» عبارت نان و پیاز در ابتدای امر خیلی ساده و عادی به نظر میرسد و شاید هرگز گمان نرود که ممکن است ریشه تاریخی داشته باشد در صورتی که چنین نیست و همان سابقه تاریخی آن را ورد زبان خاص و عام و ضرب المثل وضیع و شریف قرار داده است. یعقوب لیث موسس سلسله صفاریان را همه کس میشناسد. تاریخ جهان نظیر چنین حادثهجویی را کمتر به خود دیده است. یعقوب پس از آنکه به عمارت سیستان رسید و هرات و کرمان و کابل و طبرستان را نیز با مشقات و رنجهای فراوان در حیطه تصرف آورده قلمرو نفوذ و قدرت خویش را تا قسمت علیای رود سند پیش برد در این موقع شنید که «المعتمد بالله» خلیفه عباسی به صاحبان ری و خراسان و طبرستان نوشت که یعقوب عاصی و متمرد است، از او فرمان نپذیرند. پس نیت باطن و چهره ضدتازی و نهضت میهنی خویش را نشان داد و به منطقه فارس حمله کرد. «ابن واصل تمیمی» که از طرف خلیفه حاکم فارس بود با یورش یعقوب از آن دیار رانده شد و کار منطقه جنوب ایران فیصله یافت. یعقوب از دوران جوانی آرزو داشت که روزی حکومت عرب را از سرزمین ایران براندازد و اکنون در سی و دو سالگی برای تحقق این آرزوی بزرگ و شکوهمند میشتافت و با قشون منظم و مجهز خویش جانب بغداد را در پیش گرفت. سپاهیان یعقوب و خلیفه در منطقه «دیرالعاقول» واقع در مشرق دجله بین بغداد و تیسفون (مداین) با هم روبرو شدند. در این جنگ بر سر راه یعقوب نهری عظیم کندند و آب دجله را به سوی محل استقرار و تمرکز سپاهیانش گشودند و با تمهید و تفصیلی که در کتاب ارزنده «یعقوب لیث» تالیف دکتر «محمد ابراهیم باستانی پاریزی» آمده : «... لشکر یعقوب بیشتر هلاک شدند. خود یعقوب جان به هزار حیله به کنار کشید.» در این جنگ جمعی از یاران یعقوب مثل حسن درهمی و محمدبن کثیر کشته شدند و خود یعقوب هم سه تیر به گلو و دستهایش خورد و بر اثر گشودن آب دجله در نهر سبت قریب ده هزار راس از چهارپایان اردوی یعقوب از بین رفت و از پشت سر هم که اردوگاه یعقوب را آتش زده بودند شتران و قاطرها و بار و بنه و همچنین پنج هزار نفر شتر بختی که در این اردو بود همه سوختند و یا پراکنده شدند. تنها یعقوب لیث و یا به قول مورخین «یعقوب سندان» که با این شکست فاحش کمترین خللی در اراده و تصمیم او وارد نیامده برای تجدید قوا نه مصالحه و پوزش به «گندی شاپور» عقب نشست. ولی به علت بیماری قولنج و به قولی دل درد بستری گردید. در این موقع قاصد خلیفه با تحف و هدایای بسیار و لوا (درفش) و منشور حکومت فارس به نزد وی آمد تا او را از جنگ بازدارد. یعقوب دستور داد مقداری پیاز و نان خشک و یک قبضه شمشیر در طبقی نهند و پیش فرستاده خلیفه آورند. چون این بساط حاضر شد رو به رسول کرد و گفت : «خلیفه را بگوی که من خسته و واماندهام و شاید بمیرم و تو از دست من خلاص شوی و من نیز از تو. اما اگر زنده ماندم این شمشیر میان من و تو حکم میشود. در صورتی که تو غالب آمدی من با این نان و پیاز میسازم و ترک عمارت میگویم.» به قولی دیگر گفته است : «من رویگر زادهام و از پدر رویگری آموختهام و خوردن من نان جوین و پیاز و ماهی و تره بوده است و این پادشاهی و گنج و خواسته از سر عیاری و شیرمردی به دست آوردهام. نه از میراث پدر یافته ام و نه از تو دارم ... اگر از بستر بیماری برخاستم حکم میان من و خلیفه این شمشیر است ... اگر مطلوب من تسری پذیرفت فبها، و الا نان کشکین و حرفه رویگری برقرار است. یا آنچه گفتم به جای آورم یا با سر نان جوین و ماهی و پیاز و تره شوم.» و به گفته «سرجان ملکم» : «نه خلیفه و نه روزگار بر کسی که عادت به خوردن این گونه طعام کرده است دست نخواهند یافت.» 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .