رفتن به مطلب

رنج هاي زندگي ...


mahi.goli

ارسال های توصیه شده

.

از رنج های ماهرانه خلق شده در چرخه زندگی یکی هم این است که تمام جهان را برای کسی بخواهی که دوستش داری، و بعد کم بیاوری.

دور بایستی و نگاه کنی که کسی دیگر آرزوهای او را دانه دانه برآورده می کند، دم نزنی، حرف نزنی، استخوان تیز گلایه در گلوی از بغض بسته ات بماند، صدایت در نیاید، هروقت کسی پرسید بگویی خوبم،

با چشمهای تر نگاه کنی، نگاه کنی، نگاه کنی، خوشحال باشی از دیدن خوشحالی او، به شبها فکر نکنی، به روزها فکر نکنی، مرض داشته باشی و تمام جزئیات را از دور دنبال کنی، و تمام ساعات را به یک دلفین پیر فکر کنی که از برنامه های سیرک حذف شده و می داند قرار است فردا ظهر غذای کوسه ها شود.

یک رنج کشنده زندگی هم " کم بودن " است. دور ماندن. نگفتن. نخواستن. ندیدن. یک شیوه کشنده از زوال تدریجی: تو یک بار در عمرت برای یک نفر کافی نیستی، و بعد از آن دیگر مهم نیست چند مومن به دینت ایمان بیاورند. برای ابد، پیامبر مصلوب ساکتی هستی که آخر هر نماز، خودش را و خدای خودش را لعنت می کند.

بعد از خودش می پرسد آن یار جفاکار چرا دیگری را به من ترجیح داد؟ چطور توانست؟ خودش جواب خودش را می دهد: او بس بود، من نبودم.

همین./

#حمیدسلیمی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شما که یارت کنارت هست ، کاش بدانی که چقدر لازم است نگاهش کنی و ببوسیش و به او بگویی که دوستش داری . بگویی که بودنش خوب است و دلت را قرص میکند . با خودت نگو گفتنش چه فایده ، باید عمل کرد . عمل هم بکن ، ولی بگو . باور کن آدمیزاد دل که بست ، گاهی هم باید با گوشهایش نفس بکشد . یک وقتهایی بی هوا دستت را بذار روی گونه اش و بگو ممنون که هستی . یک وقتهایی بی هوا برایش مسیج بفرست که : دوستت دارم . یک وقتهایی بگو که حتا وقتی کنارش هستی هم برایش دلتنگی . فکر نکن که گفتنش کوچکت می کند ، نه . یک وقتهایی کنارش بمان تا بخوابد ، و درست قبل از خوابیدن بغلش کن ، بگذار فکر کند تمام شب در آغوشت خوابیده و در آغوشش خوابیده ای . و اصلا مهم نباشد برایت که این محبتها که می کنی جوابی هم دارد یا نه . محبت کن به عشق خودت ، که بهترین نسخه ممکن از خودت باشی .

شما که کنار یارت هستی ، حواست باشد لجظه ها را ، ثانیه ها را از دست ندهی . والله که اگر - زبانم لال - یک روزی نبود ، حسرت تمام ثانیه های به باد رفته را خواهی خورد ...

#حمیدسلیمی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یه لحظه ای هم هست که بالاخره به روی خودت میاری که همه حرفها و بهانه ها و خط قرمزها و نه ها و گریختن ها تنها یه دلیل ساده داشته: "تو براش اونقدر ارزشمند نبودی که خطر کنه. یکی بودی مثل بقیه. بیدار شو از خواب آدم ساده، خبری نیست."

و در اون لحظه است که سالخورده ترین ورژن خودت میشی و صبور و آروم لبخند می زنی و به جمله ساده و عمیقی فکر میکنی که روزی شنیدی و سرسری رد شدی و وانمود کردی مهم نیست، اما بود. مثلا به "من دوستت دارم ولی نه اون طور که تو فکر می‌کنی." مثلا به "معاشرت با تو غمگینم می‌کنه." مثلا به تو مثل دریایی و من از آب می‌ترسم." مثلا به "فکر نمی‌کنی اینطوری همه چیو خراب می‌کنیم؟"

و بعد، با لیوانی شیر داغ کنار پنجره رو به پاییز می‌ایستی، و به روزهای دوردستی فکر می‌کنی که جوان و معصوم و امیدوار بودی، و دلی داشتی برای دلبسته شدن، و جانی برای دل بردن، و چشم هایی برای تماشا، و رمقی برای برنده شدن. بارون تن شهرو می‌شوره، و توی عادت کرده به خواسته نشدن اجازه میدی صدای دلچسب بوسه بازی بارون و برگها اندوهت رو بشوره.

یک روزی هست که با درد و جنون بالغ میشی، و میفهمی دیگه از لذتهای دوران کودکی برای همیشه دور شدی ....

#حمیدسلیمی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو زیباترین حزن من بودی...

عزیزترین زخمم بودی...

و این که با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم...

غم‌انگیز ترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام....

#حمیدسلیمی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!

“حسین پناهی”

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!

“حسین پناهی”

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اشکهای من از غصه نیست، فقط

چشمهای من خجالتیست

چشمانم به وقت دیدنت عرق می کند

اما

تو این را باور نکن

غصه از اشکهای من می بارد

“حسین پناهی”

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در 7 دقیقه قبل، mahi.goli گفته است :

👌🏻👌🏻👌🏻🧡🧡🧡🌸🍭

مثل هميشه عالي ،،، ممنون از محبتت دوست جانم 

خواهش میکنم ...ممنون از شما دوستم😘😘💖💖

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...