Maryam ارسال شده در 9 مرداد، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، 2020 امشب از آسمان دیدهی تو روی شعرم ستاره میبارد در زمستان دشت کاغذها پنجههایم جرقه میکارد شعر دیوانهی تبآلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دوباره میسوزد عطش جاودان آتشها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست شب پر از قطرههای الماس است از سیاهی چرا هراسیدن آنچه از شب به جای میماند عطر سکرآور گل یاس است آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد دگر نشانهی من روح سوزان و آه مرطوبت بوزد بر تن ترانه من آه بگذار زین دریچه باز خفته بر بال گرم رویاها همره روزها سفر گیرم بگریزم ز مرز دنیاها دانی از زندگی چه میخواهم من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو.. بار دیگر تو آنچه در من نهفته دریایی ست کی توان نهفتنم باشد با تو زین سهمگین طوفان کاش یارای گفتنم باشد بس که لبریزم از تو میخواهم بروم در میان صحراها سر بسایم به سنگ کوهستان تن بکوبم به موج دریاها بس که لبریزم از تو میخواهم چون غباری ز خود فرو ریزم زیر پای تو سر نهم آرام به سبک سایه به تو آویزم آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه نا پیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .