ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 5 آذر، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، 2021 حکایت کوتاه کیسه طلا مردی برای استراحت کردن به مسجدی رفت، کفش هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید پس از مدت کوتاهی دو نفر وارد مسجد شدند. یکی از آنها گفت: بهتر است کیسه طلا را زیر جعبه مهرها بگذاریم. دیگری گفت: نه، مردی که در آنجا خوابیده است بیدار است، وقتی ما از مسجد برویم کیسه طلا را بر میدارد! نزدیک مردی که خوابیده بود رفتند و گفتند امتحانش کنیم. کفش هایش را از زیر سرش برمیداریم اگر نخوابیده باشد معلوم می شود! مرد که سخنان آن دو را شنیده بود خودش را به خواب زد، آنها کفش ها را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشون نداد. بعد از برداشتن کفش ها گفتند: پس خوابیده است، کیسه طلا را بگذاریم زیر جعبه مهرهای نماز... بعد از اینکه آن دو رفتند، مرد زود از جایش بلند شد و رفت که کیسه طلا رابردارد. اما اثری از کیسه طلا نبود و فهمید که همه این حرف ها برای این بوده که در عین بیداری کفش هایش رو بدزدند! نتیجه گیری حکایت وقتی چیزی خیلی خوب به نظر می رسد بهتر است در مورد درست بودنش بیشتر دقت کنیم و خودمان را به خواب نزنیم. اگر می بینیم به ازای پرداخت مبلغ ناچیز خدمات یا کالایی با امکانات بسیار عالی به ما پیشنهاد می شود حواسمان را کاملا جمع کنیم! نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .