رفتن به مطلب

حکایت کوتاه بدهکاری


ارسال های توصیه شده

حکایت کوتاه بدهکاری

چند نفر مومن در شهری بین كوفه و بصره به نام «واسط» از دکانی وسایل به نسیه برده بودند و به صاحب مغازه بدهكار بودند. مغازه دار هر وقت آنها را می دید با چهره ای بر افروخته و خشن از آنها مى خواست كه بدهكارى خود را بپردازند و با سخنان درشت ، حق خود را از آنها طلب می کرد، آنها از رفتار بد بقال ناراحت بودند، اما چون آهی در بساط نداشتند چاره اى جز صبر و تحمل نداشتند.

فرد دنیا دیده ای که شاهد حال و روز آنها بود، گفت : «وعده دادن نفس به غذا آسان تر از وعده دادن پول به بقال است.»
یعنى به شكم خود در مورد غذا وعده امروز و فردا بده، ولی خود را بدهكار بقال ننما، كه وعده به شكم آسان است و وعده به بقال سخت مى باشد.

نتیجه گیری حکایت

انسان تا می تواند باید از بدهکار بودن دور باشد. اگر وسیله ای که می خواهیم بخریم ضروری نیست و خریدن آن باعث مقروض بودن ما خواهد شد، باید انتخاب معقولی داشته باشیم تا زیر بار منت و شماتت دیگران نباشیم.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...