رفتن به مطلب

حکایتی از گلستان سعدی، پزشک یا دامپزشک!


ارسال های توصیه شده

حکایتی از گلستان سعدی، پزشک یا دامپزشک!

مردی مبتلا به چشم درد شد. پیش دامپزشکی رفت که چشمش را معالجه کند. دامپزشک از آنچه که در چشم خَرها می ریخت در چشم او ریخت و کور شد . مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این دامپزشک من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها می ریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم.

قاضی گفت : دامپزشک هیچ گناهی ندارد، اگر تو خر نبودی با حضور پزشکان کاربلد پیش دامپزشک نمی رفتی .
ندهد هوشمندِ روشن رای --- به فرومایه ، کارهای خطیر
بوریاباف اگر چه بافنده است --- نبرندش به کارگاه حریر
*بوریاباف = حصیر باف

نتیجه گیری حکایت

سپردن کارهای بزرگ به افرادی که در آن زمینه دانش یا تجربه کافی ندارند منجر به شکست و ضرر های جبران ناپذیری می شود!

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...