رفتن به مطلب

تُنگ بلور ...


mahi.goli

ارسال های توصیه شده

یکی هم نیست بیاد یه تُنگ خوشگل آب کنه، دو تا ماهی بندازه توش، یکی من، یکی تو. بچرخیم دورتا دور تنگ، تَنگِ دل هم، انگار که اقیانوس باشه. تو بخندی بگی شبه دیوونه، چته هی دنبال خورشید می گردی؟ من بگم خورشید تویی که، ایناهاشی. بگی باشه پیرمرد، بیا بخوابیم، صبح که خورشید زد پرنده شیم پر بکشیم بریم. من هیچی نگم، گوش کنم فقط، از بس که گوش کردن صدات خوبه. باهار بشه، من و تو شاه ماهی های قصه بشیم، دختر دبیرستونی ها عکسمون رو بچسبونن روی دفتر علوم، بشیم نماد عشق مکرر. اسم در کنیم، هرکی هرجای دنیا دلش عاشقیت خواست ما رو مثال بزنه: اون دو تا ماهی بودن توی اون تنگ بلور؟ شنیدی؟

نمیشه که. نمیشه. طالع ما بد نشسته. ماهی هم بشیم یه روز صبح اول وقت مرغ ماهیخوار میاد منو می بره، تو می مونی تنها، هرچی هم زار می زنی اشکهات معلوم نیست، هیشکی نمی فهمه. یا نه، تو رو می برن میندازن تو حوض نقره وسط قصر پادشاه، من می مونم و جای خالیت توی تنگی که دیگه هیشکی یادش نی آبش رو عوض کنه. لجن میگیره دیوارای دنیام رو، قد یه پنجره کوچولو وا می مونه رو به آسمون همیشه غروب.

هرچی بشم، هرچی بشیم، فایده نداره بچه جون. واسه من دیره، واسه تو زود. حالا چشماتو ببند، سرت رو تکیه بده به شونه امن دیوار، واسه خودت لالایی بخون، بخواب صنوبر. شبت بخیر. من هم بیدار می مونم، به ماه نگاه می کنم، به ستاره ها، به شب. با خودم هی میگم تو آخر اسفندی، اون اول فروردین. همین قدر نزدیک، همینقدر دور....

 

#حمیدسلیمی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ماهی تنگ بلور،حالا غصه نخور جات بزرگه قد دو نفر،    نمیدونم چرا دلخوری باز،نکنه تو هم میخوای بری سفر،اخه چه فرقی داره برای تو،تنها باشی خیلی هم راحت تری،توکه نمیتونی حرف بزنی تو که از عاشق شدن بی خبری،ماهی تنگ بلور سفرمون،اشکاتو کسی ندیده تا حالا،توی اب نمیشه اشک ریخت میدونم پس چرا بغض نکردی ناقلا،ماهی تنگ بلور دروغ نگو که دلتنگی براش،نمیخوای بگی که دلواپسشی،دلت لک زده واسه خنده هاش،ماهی تنگ بلور شیشه ای،دلت از سنگه وسخت واهنی،نزدیک تنگ بلور ما نیا،نمیخوام یه وقتی اونو بشکنی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 ماه بعد...

ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..

از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم!!

آیا تو میپذیرى ، عشق خدائیم را ؟..

تا این که بر نتابى ، دیگر جدائیم را؟!!

آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما..

لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا!!

باید که خلوتى با ، افکار خود نمایم..

اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!!

ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..

تنها براى یک شب ، از پیش او سفر کرد!!

وقتى که آمدش باز ، تا این که گوید آرى..

یک حجله دید و عکسى ، بر آن به یادگارى!!

خود را ز پیش ماهى ، دیشب که برده بودش..

آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش!!

نالید و یادش افتاد ، از ماهى آن صدایی..

وقتى که گفت با عشق ، میمیرم از جدایى!!

ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..

ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!!

 

آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی..

یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی!!...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...