ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 28 آبان، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، 2021 شب ها نمی خوابم وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم. مثلاً آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛ میگفت: میخرم به شرط اینکه بخوابی. یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ میگفت: میبرمت به شرط اینکه بخوابی. یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم میرسم؟ گفت: میرسی به شرط اینکه بخوابی. هر شب با خوشحالی میخوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند. دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید: هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟ گفتم: شبها نمیخوابم. گفت: مگر چه آرزویی داری؟ گفتم: تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم. گفت: سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .