ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 28 آبان، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، 2021 نقش خویشتن بیند در آب پدر و مادر و دختر و پسری هر چهار نفر کر بودند. شبی دور هم نشسته بودند. پدر رو به مادر کرد و گفت: خیال دارم از دو شاگردی که در مغازه دارم یکی را بیرون کنم. زن خیال کرد می گوید: می خواهم برایت یک جفت کفش بخرم! جواب او را با سر تصدیق کرد و گفت: خیلی کار خوبی می کنی! پدر : کدام یکی شان را بیرون کنم؟ زن: زرد باشه یا مشکی! پدر: رجب علی را بیرون کنم بهتر نیست؟ زن: پاشنه بلند باشه بهتره! پدر: می گی کارمون لنگ نمی شه؟ زن: نمره پام سی و هفته! پدر رو به پسرش گفت :تو چی می گی؟ پسر خیال کرد راجع به دامادیش حرف می زنه، گفت اختیار دست شماست بابا! پدر: می خوام رجب علی را بیرون کنم می گی مشکله؟ پسر: البته که خوشگله منم از اون خوشم اومده! پدر: خیلی پسر زبون بازیه! پسر: البته که باباش راضیه! پدر: شنیده می خوام بیرونش کنم ترسیده! پسر: کی میگه اون ترشیده؟ من اونو میخوام توهین نکنین! مادر رو به دختر کرد و گفت: بابات میخواد برام کفش بخره! دختر: شوهر که خریدنی نیست مادر! باید خواستگار برام بیاد تا من جواب بدم!! مادر: حالا معلوم نیست کی بخره! دختر: چی داری می گی مامان هنوز عقد نکرده که ببره!!! واقعا بیخود نیست که شاعر گفته: هر که نقش خویشتن بیند در آب....! نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .