mahi.goli ارسال شده در 18 مرداد، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، 2020 عشق پروانه نحیفی است که می نشیند روی انگشتت، زیبا و ترد و کوچک و نگران. یا مستی، مشتت را می بندی، پروانه ات را له می کنی در خشمی بی دلیل، داغ می بینی و غم میخوری و جانت می کاهد و دست آخر از عشق برایت دشت خشکی می ماند. یا پریشانی و می ترسی و دستت را تکان می دهی و پروانه دلش می لرزد و پر می کشد و می رود و باز تو می مانی و شمردن ثانیه های کشدار تنهاییت. یا نه، نظرکرده تقدیری. پروانه ات به وقت می آید و تو هشیاری و دستت را تکان نمی دهی و نمی گذاری آب توی دل کوچک پروانه تکان بخورد. می ماند و پوست می اندازد و یار زیبایی می شود در دیار خانه ات، جهانت را زیباترین باغ دنیا میکند. اگر هم رفت، خنده اش را قاب می کنی می گذاری یک گوشه امن، و هروقت دلت رفت به سمت پوسیدن، پناه می بری به معبد یادش و انگار که از نو زاده شوی. آدم بی عشق، مجسمه گلی غمگینی است. نی لبکی است بی استفاده، بر لبان خشک پیرمردی لال. تمام عمر صدایش در می آید، بی آن که آوازی شود، در تداوم بوسه ای. آدم بی عشق، مرثیه خلقت است. هر آدمی باید لااقل یک بار عاشق شود، یک بار با عشق ببوسد، یک بار با عشق بوسیده شود، گیرم که بعدش یک عمر باد بی وطن سرگردانی باشد، در حسرت پیچیدن به قامت یار. با خودم فکر میکنم پروانه ای که گریخت کجاست؟ بر کدام انگشت نشسته؟ ... #حمیدسلیمی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .