رفتن به مطلب

عشق...


mahi.goli

ارسال های توصیه شده

عشق پروانه نحیفی است که می نشیند روی انگشتت، زیبا و ترد و کوچک و نگران.

یا مستی، مشتت را می بندی، پروانه ات را له می کنی در خشمی بی دلیل، داغ می بینی و غم میخوری و جانت می کاهد و دست آخر از عشق برایت دشت خشکی می ماند.

یا پریشانی و می ترسی و دستت را تکان می دهی و پروانه دلش می لرزد و پر می کشد و می رود و باز تو می مانی و شمردن ثانیه های کشدار تنهاییت.

یا نه، نظرکرده تقدیری. پروانه ات به وقت می آید و تو هشیاری و دستت را تکان نمی دهی و نمی گذاری آب توی دل کوچک پروانه تکان بخورد. می ماند و پوست می اندازد و یار زیبایی می شود در دیار خانه ات، جهانت را زیباترین باغ دنیا می‌کند.

اگر هم رفت، خنده اش را قاب می کنی می گذاری یک گوشه امن، و هروقت دلت رفت به سمت پوسیدن، پناه می بری به معبد یادش و انگار که از نو زاده شوی.

آدم بی عشق، مجسمه گلی غمگینی است. نی لبکی است بی استفاده، بر لبان خشک پیرمردی لال. تمام عمر صدایش در می آید، بی آن که آوازی شود، در تداوم بوسه ای. آدم بی عشق، مرثیه خلقت است. هر آدمی باید لااقل یک بار عاشق شود، یک بار با عشق ببوسد، یک بار با عشق بوسیده شود، گیرم که بعدش یک عمر باد بی وطن سرگردانی باشد، در حسرت پیچیدن به قامت یار.

با خودم فکر میکنم پروانه ای که گریخت کجاست؟ بر کدام انگشت نشسته؟ ...

#حمیدسلیمی

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...