ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 27 آبان، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، 2021 موتوری کیف قاپ این کارها از او بر نمی آمد. یاد حرف مادرش افتاد كه می گفت: پسرم، لقمه حرام شگون ندارد. روزی را خدا می رساند. زن از گارگاه بیرون آمد. پشت به خیابان چادر را روی سرش جمع و جور کرد. موتوری کیف قاپ چرخی زد به زن نزدیک شد. چند خیابان آن طرف تر، پسر کیف را از دوستش گرفت و چشمش به عکس داخل کیف افتاد. اشک روی گونه هایش لغزید، عکس مادرش بود. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .