رفتن به مطلب

سوادِ رابطه (٢)...


mahi.goli

ارسال های توصیه شده

اولین باری که تو زندگیم چیزی رو جا گذاشتم هنوز یادمه. آخرای زمستون بود ولی هوا می گفت بهار شده.

یه شال گردن مشکی داشتم که مادر بزرگم واسم بافته بود.

اون روز وقتی رسیدم سر کلاس مثل همیشه گذاشتمش تو جا میزی.

زنگ آخر که خورد فراموش کردم اصلا شال گردن دارم، تو کلاس جاش گذاشتم و وقتی فهمیدم که نزدیکای خونه بودم.

نمی دونم چرا ولی برنگشتم.

گفتم این هوا که شال گردن نمی خواد. فردا میرم سراغش! فردای اون روز زمستون به خودش اومد و هوا عجیب سرد شد.‌

تازه فهمیدم چی رو جا گذاشتم چون بهش احتیاج پیدا کرده بودم!

تا رسیدم مدرسه رفتم سراغ جا میزیم.

نبود! همه جا رو دنبالش گشتم خبری از شال گردنم نبود.

مدام فکر می‌کردم که اگه همون موقع می رفتم سراغش شاید هنوز داشتمش. چند  روز بعد یه شال گردن خریدم که فقط شبیه شال گردنم بود.

ولی هیچوقت اون حس خوب رو بهش نداشتم.

بعد از این همه سال خوب می دونم که ما آدم ها خیلی وقتا داشته هامون رو جا می ذاریم، چون فکر می‌کنیم بهشون احتیاج نداریم.

فکر می کنیم همیشه سر جاشون می مونن و هر وقت بریم سراغشون هستن.

اما وقتی زندگیمون زمستون میشه و تو نبودشون سرما رو حس می‌کنیم تازه می فهمیم که گاهی برای دنبالشون گشتن خیلی دیره،

خیلی...

اما مهم ترین چیزی که تو زندگیم جا گذاشتم شال گردن نبود. خودم بودم.

من الان فقط شبیه چیزی هستم که دوست دارم باشم.

باید زودتر خودم رو پیدا کنم چون درست جایی هستم که به بودنم احتیاج دارم،

تو اوج سرما...

#حسین_حائریان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...