mahi.goli ارسال شده در 18 مرداد، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، 2020 امشب میتوانم غمگنانهترین شعرها را بسرایم دوستش داشتم، او هم گاهی دوستم داشت. در چنین شبهایی او را در آغوش داشتم زیر آسمان بیکران بارها میبوسیدمش دوستم داشت، من هم گاهی دوستش داشتم. چه سان می توانستم به آن چشمان درشت آرامش دل نسپرم!؟ امشب می توانم غمگنانه ترین شعرها را بسرایم اندیشه نداشتن او، احساس از دست دادنش چه باک اگر عشقم را توان نگه داشتن نبود. شب ستاره باران است و او با من نیست همین و بس. به دور دست کسی آواز میخواند. به دور دست جانم به از دست دادنش راضی نیست گویی برای نزدیک کردنش، نگاهم به جستجوی اوست دلم او را می جوید و او با من نیست! #از_آنِ_دیگری، از آنِ دیگری خواهد بود همان گونه که پیش از بوسههای من بود. آوایش تن روشنش چشمان بی کرانش دیگر دوستش نمی دارم آری، اما شاید دوستش میداشتم. عشق، بس کوتاه هست و فراموشی طولانی. چون در شب هایی این چنین او را در بر کشیدهام جانم به از دست دادنش راضی نیست خود اگر این واپسین دردیست که از او به من میرسد و این آخرین شعری که می نویسم، برای او... "#پابلو_نرودا" #آخرین_شعر_پابلو_نرودا 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .