mahi.goli ارسال شده در 17 مرداد، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، 2020 حرفی نیست. در اینکه آدمی به آدمی زندهست. به آغوش. به شنیدن دوستت دارمها و مراقب خودت باشها. یا اصلا مراقبت هستمها... درست. اینکه یکی باید باشد. یکی در گوشات بخواند. یکی دستت را بگیرد. یکی..یکی..یکی... اما میانِ اینهمه یکی، اینهمه درست، خودت چه میشوی؟ زخم میشوی یا مرهم؟ اصلا خودت را کجای قصه جا میدهی؟ کجا خودت را در آغوش میکشی، دستت را میگیری، در گوشات میخوانی که درست میشود، که من هستم خودم جان... ؟ چند تا دوستت دارم به خودت میگویی؟ چند مراقبت هستم ؟ بیا و جای اینهمه سخت گرفتن و کنار نیامدن با خودِ عزیزت، دستش را بگیر و بنشانش به چای. بگذار خسته باشد، اشک بریزد، چه میشود مگر ؟! اشکهای نریخته همهیشان میشوند داغ و میمانند روی دل. باور کن... خودت را که دوست داشته باشی، دست خودت را گرفته باشی، مرهم بوده باشی برای زخمهای خورده، راههای رفته و نرفته، میتوانی برای دیگری هم اینگونه باشی... آنوقت میفهمی عشق ورزیدن، اصلاش از خودِ آدم شروع میشود، بعد تبدیل میشود به آغوش و بوسه و سرایت میکند به دیگری... عادت کردهایم بدونِ دوست داشتنِ خود مشغول شویم به دوست داشتنِ دیگری! بعد هم انتظار داشته باشیم تمامِ بوسهها، تمامِ آغوشها، درست عمل کنند... نمیشود. بدون اینکه مرهم خودت باشی مرهم بودن برای دیگری جواب نمیدهد.. حالا اگر زحمتی نیست، به نیت دوست داشتن، دستت را بگذار روی شانهات و مراقبت باش... #مریم_قهرمانلو 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .