ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 6 خرداد، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، 2021 تو عشق بودی که امدی *****doset daram** تو عشق بودی که آمدی می توانستم گنجشک کوچکی باشم از دست های هر کسی دانه بخورم پشت هر پنجره ای بنشینم و روی هر درختی لانه کنم ... می توانستم تنهایی ام را از تنم در بیاورم زیبایی ام را بپوشم خانه ای داشته باشم ... می توانستم به شاخه ای بیاندیشم به چراغی دل ببندم و ستاره ای را دوست نداشته باشم ... اما نشد! تو عشق بودی که آمدی آسمانی که تو نشانم دادی بال و پرم داد خورشیدی که بعد از تو درآمد روز دیگری بود لبخندها در قاب ها می میرند پرنده ها در قفس زندگی در تکرار ... من اگر تو را نمی شناختم در خود می مردم! دیوانگی نام دیگر زنی ست که دست های کوچکش آرزوهای بزرگی در سر دارند می ترسم عزیزم از فردای مه آلود از ابرهایی که در چشم هایم پنهان کرده ام و از بارانی که در پیش است ... تو کوه بلندی هستی که سر به هوایی ام را می شناسد! تو آسمانم را نمی گیری رویایم را نمی دزدی در آغوشم می گیری و از ترس های من نمی ترسی ... گریه می کنم و شاخه ها صدایم می زنند که به لانه بازگردم ... تو اینجایی نمی گذاری فراموشت کنم زیر گوشم زمزمه می کنی: «ای پرنده ی غمگین، از بلندی نترس روی همان قله ای که نشسته ای، بمان! آسمانی در پیش است» 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .