ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 6 خرداد، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، 2021 حالا که بها رآمده و پنجره باز است چندیست که این وسوسه افتاده به جانم از تنگیِ این تُنگ دلم را برهانم حالا که بها رآمده و پنجره باز است از فاصله ی خانه و دریا نگرانم من، ماهی سرخی که بنا بود خودم را از پنجره ی خانه به دریا برسانم در تُنگِ لب پنجره با جزر و مد خویش ماه است که افزوده به حجم هیجانم آواز خوش چلچله، پاکوبی امواج تا باله برقصانم و دامن بکشانم یک تابِ دگر مانده به مهمانی دریا می خواهم و افسوس که ترسوتر از آنم تا این که زمستان زد و این پنجره را بست من ماندم و این گوشه ی تاریک جهانم من ماهی سرخی که بنا بود... فقط کاش تا آمدن چلچله ها زنده بمانم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .