ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 6 خرداد، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، 2021 شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود عقلی درید پرده که دیوانه تو بود خم فلک که چون مه و مهرش پیاله هاست خود جرعه نوش گردش پیمانه تو بود پیرخرد که منع جوانان کند ز می تابود خود سبو کش میخانه تو بود خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر ته سفره خوار ریزش انبانه تو بود تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل هر جا گذشت جلوه جانانه تو بود دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو مرغان باغ را به لب افسانه تو بود هدهد گرفت رشته صحبت به دلکشی بازش سخن ز زلف تو و شانه تو بود برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک کورا هوای دام تو و دانه تو بود بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز هر چند آشنا همه بیگانه تو بود همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار تا بانک صبح ناله مستانه تو بود 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .