ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 4 خرداد، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، 2021 تکهتکه فرو میریزند نه، نمیتوانم فراموشت کنم زخمهای من، بیحضور تو از تسکین سر باز میزنند بالهای من تکهتکه فرو میریزند برههای مسیح را میبینم که به دنبالم میدوند و نشان فلوت تو را میپرسند نه، نمیتوانم فراموشت کنم خیابانها بیحضور تو راههای آشکار جهنماند تو پرندهیی معصومی که راهش را در باغ حیاط زندانی گم کرده است تک صورتی ازلی، بر رخسار تمام پیامبرانی باد تشنهی تابستانی که گندمزاران رسیده در قدوم تو خم میشوند آشیانهی رودی از برف که از قلههای بهار فرو میریزد نه نمیتوانم نمیخواهم که فراموشت کنم تپههای خشکیده از پلههای تو بالا میآیند تا به بوی نفسهای تو درمان شوند و به کوهستان بازگردند ماه هزار ساله دستنوشتهی آخرش را برای تو میفرستد تا تصحیحش کند نه، نمیتوانم فراموشت کنم قزلآلایی عصیانگری که به چشمهی خود باز میرود خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است. 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .