ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 4 خرداد، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، 2021 باغ بی برگی آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،با سکوت پاکِ غمناکش.سازِ او باران، سرودش باد.جامه اش شولای عریانیست. ورجز،اینش جامه ای باید .بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد . باغبان و رهگذران نیست .باغ نومیدانچشم در راه بهاری نیستگر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد، ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛ باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .باغ بی برگی خنده اش خونیست اشک آمیزجاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن. پادشاه فصلها ، پائیز .. 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .