ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 1 خرداد، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد، 2021 او به تو خندید و تو نمی دانستی او به تو خندید و تو نمی دانستی این که او می داند تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی از پی ات تند دویدم سیب را دست دخترکم من دیدم غضب آلود نگاهت کردم بر دلت بغض دوید بغض ِ چشمت را دید دل و دستش لرزید سیب دندان زده از دست ِ دل افتاد به خاک و در آن دم فهمیدم آنچه تو دزدیدی سیب نبود دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک ناگهان رفت و هنوز سال هاست که در چشم من آرام آرام هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان می دهد آزارم چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم می دهد دشنامم کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز مسعود قلیمرادی 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .