ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2021 گر زخلوت مرا شور وغوغای گر زخلوت مرا شور وغوغای دردل هزاران راز نهان است به پنداری قلم بامن سریاری ندارد تا به انگشتان مهری نشانم گر زخطوط دردم به آهی پراکنده میخواند افکارم واژه ها نیز بامن درستیزند و از کمند سفید برگها میگریزند گاه درعالم خیال چند سطر مشق رویا زنم ودر حصار اندیشه انشاه کنم لیک میان من ودل فرسنگها فاصله است آنچه در دام ماند واژه های غریب و تنهای ست آواره در کوچه های بن بست سکوت همچون نمازی بزبان خدایان جز به احساس نتوان راز گشود ندانم آن نقاش چیره دست درد را چگونه بربوم نگاه می نشاند آه را چگونه برقاب تماشا می آویزد آن کودکم در عالم اتابک مداد ودفتری ست مرا با هزاران خطوط درهم تنیده ام شاید قصر پادشاهی ست هزارتو شاید جنگل انبوهی ست سرد وتاریک یا که دریای مواجی با بیشمار کشتی شکسته هرآن که بتماشا توشه برگیری مرا فریاد طغیان است و ارامش قبل از طوفان اینجا نه باغ گلی ست هدیه دل عاشق ونه بستر امنی برای آسودنها تنها اوست که میداند چه آتش است براین نیستان اندیشه…! 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .