رفتن به مطلب

من تو را هستم بسی مجنون و زار خود ندارم بهر دیدارت قرار


ŦŁФШ  ΞTłHШ

ارسال های توصیه شده

من تو را هستم بسی مجنون و زار خود ندارم بهر دیدارت قرار

من تو را هستم بسی مجنون و زار
خود ندارم بهر دیدارت قرار


لحظه لحظه میل من بر سوی تو
عاشقم بر چشم و آن ابروی تو


میل وصلت می کشد آخر مرا
تا نمردم بو که من بینم تو را


اشک چشمم شد چنان چشمه روان
چون بدیدم شمه ای از آن جنان


خوی زیبایت ز رویت شمه ای
شد روان از خوبی تو چشمه ای


چشمه نه رودی بزرگ و پر ز آب
رود مهر تو بسی پر پیچ و تاب


همچو سیلی برده سامان مرا
رود مهری که روان گشته تو را


شاید این هجران به سر آید کنون
تا سکون گیرد مرا بحر جنون


در تو پیوستن مرا خود آرزو
میل دیدار مرا داری بگو


شاعر نادیده ام لحنت شکر
شعر ناچیز گدایت را بخر


خلعتی و کیسه ای از مس بده
زر نمی خواهم به شعرم حس بده


اینکه گفتم آرزویم گشته است
غم ز دوریت به قلبم پشته است


من جوانبختی به وصلت دیده ام
از ازل تا این ابد نالیده ام
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...