ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، 2021 من تو را هستم بسی مجنون و زار خود ندارم بهر دیدارت قرار من تو را هستم بسی مجنون و زار خود ندارم بهر دیدارت قرار لحظه لحظه میل من بر سوی تو عاشقم بر چشم و آن ابروی تو میل وصلت می کشد آخر مرا تا نمردم بو که من بینم تو را اشک چشمم شد چنان چشمه روان چون بدیدم شمه ای از آن جنان خوی زیبایت ز رویت شمه ای شد روان از خوبی تو چشمه ای چشمه نه رودی بزرگ و پر ز آب رود مهر تو بسی پر پیچ و تاب همچو سیلی برده سامان مرا رود مهری که روان گشته تو را شاید این هجران به سر آید کنون تا سکون گیرد مرا بحر جنون در تو پیوستن مرا خود آرزو میل دیدار مرا داری بگو شاعر نادیده ام لحنت شکر شعر ناچیز گدایت را بخر خلعتی و کیسه ای از مس بده زر نمی خواهم به شعرم حس بده اینکه گفتم آرزویم گشته است غم ز دوریت به قلبم پشته است من جوانبختی به وصلت دیده ام از ازل تا این ابد نالیده ام نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .