رفتن به مطلب

تعریف تو از عقل همان بود که باید


ŦŁФШ  ΞTłHШ
 اشتراک گذاری

ارسال های توصیه شده

تعریف تو از عقل همان بود که باید

تعریف تو از عقل همان بود که باید
عقلی که نمی خواست سر عقل بیاید


یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی
آهی که از آیینه غباری بزداید


از گریهء بر خویشتن و خندهء دشمن
جانکاه تر، آهی ست که از دوست برآید


کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغی ست که از من برباید


با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
×
  • اضافه کردن...