ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2021 رفتم از شهر شما با دل دیوانه ی خویش رفتم از شهر شما با دل دیوانه ی خویش همچومرغی که پریدست ز کاشانه خویش نور عشقی که درآن خانه ندیدیم ،افسوس میبرم این دل ویران شده را خانه خویش بگذارید که آزاد شوم زین غم و درد بگشایم گره پیله ی پروانه ی خویش دلم افسانه ی افسون نگاهی شده بود بگذارید به پایان برم افسانه ی خویش وای بر من که چه ارزان به شما دل دادم مرغ دل را ببرم باز سر لانه ی خویش سالها گوهر جان فرش قدومش کردم باید این جان ببرم بر در جانانه خویش شانه ای هیچ نبودید ، که سر بگذارم تا مگر دل نهد این سر، بسر شانه خویش بد شکسته است مرا ساقیتان جام امید می روم تا بزنم جام ، به میخانه خویش تا کجا باز شود بخت جدا مانده ی دل میروم در پی تقدیر جداگانه ی خویش نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .