رفتن به مطلب

بگذار بی پروا بگویم دوستت دارم


ŦŁФШ  ΞTłHШ
 اشتراک گذاری

ارسال های توصیه شده

بگذار بی پروا بگویم دوستت دارم

ای آنکه بودی در خوشی ها یار من روزی
دیدم که افتادی پی آزار من روزی


این سینه زندان بود، اما رفت با شادی
هرکس که خط انداخت بر دیوار من روزی


شاید قسم خوردی فراموشم کنی، اما
سر میکشی در دفتر اشعار من روزی


رفتی طنین شعرهایم در سرت... گفتم
دیوانه برمی گردی از تکرار من روزی


با هر غزل جان دادم و بر گردنت افتاد
یکباره خون آبی ِ خودکار من روزی


هر زن به چشم ام خیره شد، گم کرده ای را یافت
پس «هرکسی از ظنّ خود شد یار من» روزی


بگذار بی پروا بگویم دوستت دارم
هرچند می خندی به این اقرار من روزی
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
×
  • اضافه کردن...