ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2021 مثل یک ابر که بر هق هق باران می باخت مثل یک ابر که بر هق هق باران می باخت دختر باکره در خلوت شب جان می باخت در دل آبی ِ دریای زمین می رقصید! کشتی حادثه – انگار به طوفان می باخت! دخترک ساده تر از ماه نگاهم میکرد عفّت و پاکی خود را به کمی نان می باخت خانه ای داشت سرِ کوچه ی احساس قدیم خانه ای کهنه که بر فرش خیابان می باخت بوق زد پشت سرش آهنِ بی وجدانی -! مثل آهو که به یک گرگ بیابان می باخت -در قماری که در آن برد ندارد معنا عمر خود را به سرِ شهوت انسان می باخت آخر قصّه – ولی نه – بخدا میترسم واژه انگار که در گوشه ی دیوان می باخت سَرِ یک لقمه ی نان چادرش افتاد به خاک وَ زَن ! اینبار به اجبار به شیطان می باخت 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .