رفتن به مطلب

هرچند بی‌صداست چو آیینه، آب عمر


ŦŁФШ  ΞTłHШ
 اشتراک گذاری

ارسال های توصیه شده

هرچند بی‌صداست چو آیینه، آب عمر

هرچند بی‌صداست چو آیینه، آب عمر
از رفتنش، به گوش من آواز می‌رسد


یعقوب ،چشم باخته را ،یافت عاقبت
آخر به کام خویش، نظر باز می رسد


خون گریه می‌کند ،در و دیوار روزگار
دیگر کدام خانه برانداز ،می‌رسد؟


از دوستان باغ، درین گوشه ی قفس
گاهی نسیم صبح ،به من باز می‌رسد


این شیشه پاره‌ها، که درین خاک ریخته است
در بوته ی گداز ،به هم باز می‌رسد


آن روز می‌شویم ،ز سرگشتگی خلاص
کانجام ما ،به نقطه ی آغاز می‌رسد...
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
×
  • اضافه کردن...