ŦŁФШ ΞTłHШ ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2021 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، 2021 آن شب که تو در کنار مایی روزست هر ساعتم اندرون بجوشد خون را واگاهی نیست مردم بیرون را الا مگر آنکه روی لیلی دیدست داند که چه درد میکشد مجنون را؟ --- عشاق به درگهت اسیرند بیا بدخویی تو بر تو نگیرند بیا هرجور و جفا که کردهای معذوری زان پیش که عذرت نپذیرند بیا --- ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب مانند تو آدمی در آباد و خراب باشد که در آیینه توان دید و در آب --- چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت درمانش تحملست و سر پیش انداخت یا ترک گل لعل همی باید گفت یا با الم خار همی باید ساخت --- دل میرود و دیده نمیشاید دوخت چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت آن سوخت که شمع را چنین میافروخت --- آن شب که تو در کنار مایی روزست و آن روز که با تو میرود نوروزست دی رفت و به انتظار فردا منشین دریاب که حاصل حیات امروزست --- گویند هوای فصل آزار خوشست بوی گل و بانگ مرغ گلزار خوشست ابریشم زیر ونالهٔ زار خوشست ای بیخبران اینهمه با یار خوشست --- خیزم بروم چو صبر نامحتملست جان در قدمش کنم که آرام دلست و اقرار کنم برابر دشمن و دوست کانکس که مرا بکشت از من بحلست --- آن ماه که گفتی ملک رحمانست این بار اگرش نگه کنی شیطانست رویی که چو آتش به زمستان خوش بود امروز چو پوستین به تابستانست --- آن سست وفا که یار دل سخت منست شمع دگران و آتش رخت منست ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف جرم از تو نباشد گنه از بخت منست --- از بس که بیازرد دل دشمن و دوست گویی به گناه مسخ کردندش پوست وقتی غم او بر همه دلها بودی اکنون همه غمهای جهان بر دل اوست --- ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست --- چون حال بدم در نظر دوست نکوست دشمن ز جفا گو ز تنم برکن پوست چون دشمن بیرحم فرستادهٔ اوست بدعهدم اگر ندارم این دشمن دوست 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .