SARDAR ارسال شده در 20 بهمن، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، 2020 بسم خدا نام سلسله: شاخنشاهی بنیانگذار: حاجی شاخ این سلسله در انجمن رماننویسی که قبلاً در آن رمان مینوشتند توسط "حاجی شاخ" بنا شد! این فرمانروا در ابتدا در گفت و گوهای زیر زمینی شروع به فعالیت کرد اما وقتی دید مدیریت انجمن همه در پی او هستند، تصمیم گرفت مدتی روی آب بیاید و نفسی بکشد و این شد که... در پی انجام شورشی نامنصفانه علیه ناشاخها و خودشاخپندارها که در انجمن شکل گرفت، حاجی شاخ وارد مجلس شده و این شورش را به کمک ابهت و جذبهی خاصی که داشت، فرو نشاند. هر دو گروه سر تعظیم در مقابلش فرو آوردند و این شد که اینطور شد، مدیریت انجمن، گرداندن انجمن را به او واگذار کردند و خود، در گروههای بین اراشد" جمع ارشدها" درحال نقشه کشی هستند تا این حکومت دموکروسایی را از ریشه تبر زنند. از آنجایی که بنده در این بین نه شاخ هستم و نه ناشاخ، تصمیم به دان گرفتم که پرچم وطن پرستی را به بالا ببرم و جزء به جزء اخبار را برایتان بازگو کنم. باشد که شما نیز بنیانگذار سلسلهای باشید که همچون شاخنشاهیها به جای مانَد. من شاخ نیستم! آن هنگام که این جملهی کلیشهای را از زبان کسی شنیدید" حتی اگر غیر مستقیم گفته باشد " به حتم که آن شخص همان شاخ درجه یکی است که در زیر پاهای حاجی شاخ پله میشود. این نوع از شاخها همچون رئیسشان، ابتدا زیر زمینی کار میکنند و پس از اینکه رنک و رنگی به دست آوردند، ناگاهان و غیر طبیعی یَک کاربر زبان نفهمی میشوند که مپرس! از ناشیگریهای ابتداییشان بگیر تا حرفهای بودن ته و توهشان... همه و همه بسی جذاب بوده و هستند. البته این را هم میگویم که همه رنک و رنگدارها شاخ نیستند و بنده فقط مورد به خصوصی رو به عرض میرسانم. طبق شواهد... هر کاربری که وارد حیطهی شاخی میشود، ابتدا سعی میکند در انتهای جمله، نخطه! در مقابل نهاد جمله،ویرگول! و هنگامی که میخواهد تشکر کند، میدهد! باز هم تاکید میکنم که طرف روی من همه شما نیستید و تنها بعضی از کاربرانی است که... اکنون که دقت میکنم متوجه میشوم تابحال هرکی رنک گرفته به این شیوه روی آوردهیا جبار نبی! اصلا این چیزا رو وللش ما و چه به این کارا اما من هرگز از حرفهای ادامه دارم باز نمیمانم موضوع ما کسانی بودند که شاخی خودشان را منکر میشدند. چند روز پیش گذرم به تاپیکی افتاد که راجع به شاخها میبود. همین که وارد آن تاپیک شدم کلی شاخهای شکسته شده دیدم که در گوشهی تاپیک تنبار شدند. به پروفایل صاحب تاپیک رفته و پرسیدم: - یا خواهرم! آن همه شاخ آنجا چه میگویند؟ پاسخی داد که شاخهایم شکست! - شاخ شکنان شاخ میشکنند! شاخ شکستند و آبرو جمع کردند. و بی هیچ حرفی شاخهای من را هم برداشت و با خود برد. شما که نمیدانید! همچون گوزنی بودم در بیشه زار، که شاخهای بلند و استوارش را در جوی آبی مشاهده میکند... وانگهی صیادی میآید و آنها را با خود میبرد! دیگر شاخی نمانده بود که به آن ببالم! شکارچی که دار و ندارم را برد، تصمیم بدان گرفتم که شکارچیهای دیگر را شاخ بشکنم. کمر همت بستم به بازو و لوطی وارانه همراه با اراذل داخل گروههای دوستانه، خون و خون ریزی راه انداختیم که بگویم بن میشویم. به هر حال... کمی خودتان را جمع و جور کنید. این انجمن جایی نیست که در آن بتوانید هرکاری که دلتان میخواهد انجام دهید. " یکی میخواد به خودم بگه " اگر ناگهان کاربر تازه واردی را در چت باکس دیدید که از همان اول راه شرارت میکند، گزارشزنهای حرفهای را به میدان بفرستید تا او را از ریشه تبر زنند، زیرا اگر که رشد کند من میشوم شما! هوی میشود عزیزم! و لعنت بهت میشود دوستت دارم! باشد که مطالب را از هر منظوری گرفته باشید. موضوع: لبخند شاید باورش برای شما سخت باشد! تنها چیزی که در انجمن من را تا سر حد مرگ حرص میدهد " " است! خداوند را شاهد قرار میدهم! آن هنگامی که از کسی میپرسم حالت چطور است و او با تمام بیشعوریت میگوید " خوبم"، اگر عیال محترم جلویم را نگرفته باشد سراغ آن شخص رفته و جد آبادش را به عمه متصل میکنم! چرا باید دقیقا زمانی که من حال تو را می پرسم، تو لبخند بدهی که مرا به آتش بکشانی؟ اگر خوب نیستی بگو که خوب نیستم! سر همین لبخند و خوبم بنده آنقدر گله شنیده ام که مپرس! خالهی محترمه سر فوت خواهر دلبندش بسیار حال خراب بوده، و بنده از سر صمیمیتی که با او داشتم برای او پیغامی گماشتم. - سلام خاله، مرگ حقه فردا پس فردام نوبت توعه... این همه ناراحتی دیگه خود خواهر مرحومتم راضی نیست به خدا. حالت چطوره؟ - خوبم - خدارو شکر. این چه معنی جز خوب بودن می توانست بدهد؟ از فردا آن روز خاله به هر کجا که قدم میگذاشت به آن مکان صفا بخشیده و به توصیف کمالات من پرداخته بود. روزگاری عیال محترمه آمد و گفت که تو چرا اینگونه با خاله ات رفتار کردی؟ گفتم مگر چگونه رفتار کردم؟ گفت که چرا حالش را نپرسیدی؟ و آن گاه به یادم آمد که زمانی حالش را پرسیده بودم. پیام را به او نشان دادم. عیال نوازشی بر سر و صورت و پهلویم کشید و گفت: - عزیزکم! چشمان کورت را بینا کن! مگر آن لبخند را نمیبینی؟ به مولا که ندیده بودم! چه کسی را قسم دهم؟ ازان پس تصمیم بدان گرفتم یا حال کسی را نپرسم، یا اگر پرسیدم و لبخند زد، سوال اصلی این مورد که قواعد اصلی هست را به زبان بیاورم. - خوبم واقعی یا خوبم مصلحتی؟ اگر باز هم لبخند زد و گفت خوبم واقعی، شما را هشدار میدهم به موقعیتی عظیم و طوفانی مانند! شاید شنیده باشید اولی مستحب و دومی واجب و سومی حرام باشد! آن شنیده کاملا راست است! دیگر به این که واقعا خوب هست اصرار و پافشاری نکنید... مگر اینکه دلتان به بیحرمت شدن تنگ شده باشد! با این حال... من دیقا فاز کسانی که بعد از خوبم یا عالیم لبخند میزنند را نمیدانم! کاربری را بدیدم با همین دو چشمان براق و زیبای سیا و شهلایم، گفته بودند به او که -یا عزیزکم نفسکم! حالت چطوره؟ -عالیم تو چطوری؟ -نه خوب نیستی... میدونم که نیستی، بگو چیشده. -هیچی نیست درست میشه تو خوبی؟ -به خدا الان خودم رو میکشم اگه نگی! " گویی وقتی دیده بود قرار است کشته تحویل جماعت بدهد کمی دلش به رحم آمد. - آپاندیسم ترکیده بابام یه نگاه هم بهم نمیکنه... مامانم میگه هیچیت نیست آبجیم یه لگد بهم زد سرم درد میکنه دیشب رو سنگ حموم خوابیده بودم. محمد هم میخواد طلاقم بده. به نظرم همان بهتر بود که طرف میکرد! البته تنها یک نظر است، اگر نیازمند عقده گشایی و توجه باشی در پروفایل پیام بده تا برایت گریه کن جور کنم! پاسخ رفیقش برایم جالبتر بود! - عزیزم... تو خودت برو دکتر. بهشون نشون بده که چقدر قوی هستی. از همان پشت گوشی میتوانستم لبخند شیطانی آن بدبخت فلک زده را ببینم! دخترک سیزده ساله پشت سیستم نشسته و درحال کاووش است دیگر چه چیز دیگر را به زندگی گداییاش اضافه کند. این ها را میگویم فکر نکنید دروغ است! با اکانت فیک دخترانه در تلگرام به یکی از رفیقانم پیمان رلی بستم. سپس او شروع کرد به تعریف زندگی سر سختش! - امیدوارم هیچوقت این چیزا رو نبینی. مادرم کارمند پلاسکو بود، اونجا که منفجر شد چون خیلی انسان شریفی بود به کمک آتشفشانها رفت و مرد! پدرش در زلزلهی کرمانشاه زیر آوار مانده بود و خواهرش نیز به دلیل ق*م*ا*ر شوهرش، تقدیم به کس دیگری شده بود. به هر حال... بحث اصلی اصلاً لبخند نیست! این خوب بودن یا نبودن شماست. اگر میخواهید در هنگام خوب نبودن، خودتان را عالی نشان دهید بی زحمت آ« لبخند بی صاحب را گوشهی کلامتان نگذارید. در اصل... خوب بودن یا نبودن شما چه ربطی به دیگران دارد؟ ربطی هم داشته باشد به تو مربوط ندارد! زمانی بهترین روز زندگی من بود. آمدم در انجمن... سلامی گفتم! آنقدر پافشاری کردند که حالت بد است و چرا به ما نمیگویی، آن روز را زهرماری ترین روز دورانم کردند. در آخر باید به عرضتان رسانم که این مطالب که اصلا به هم دیگر ربطی نداشتند و همه شان روی هوا نوشته و فرستاده شدند در اصل از روی بیکاری است که چون به تازگی خانه نشین شده ام تصمیم گرفتم حداقل انگشتانم را حرکت دهم تا از بیکاری نمیرم. امیدوار نیستم خوشتان بیاید اما امیدوار هستم که منظور متن بالا را متوجه شده باشید. نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .