*Niloof@r* ارسال شده در 10 بهمن، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، 2020 بر شانهیِ من کبوتریست که از دهانِ تو آب میخورد بر شانهیِ من کبوتریست که گلوی مرا تازه میکند. بر شانهیِ من کبوتریست باوقار و خوب که با من از روشنی سخن میگوید و از انسان ــ که ربالنوعِ همه خداهاست. من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم. □ در ظلمت حقیقتی جنبشی کرد در کوچه مردی بر خاک افتاد در خانه زنی گریست در گاهواره کودکی لبخندی زد. آدمها همتلاشِ حقیقتند آدمها همزادِ ابدیتند من با ابدیت بیگانه نیستم. □ زندگی از زیرِ سنگچینِ دیوارهای زندانِ بدی سرود میخواند در چشمِ عروسکهای مسخ، شبچراغِ گرایشی تابنده است شهرِ من رقصِ کوچههایش را بازمییابد. هیچ کجا هیچ زمان فریادِ زندگی بیجواب نمانده است. به صداهای دور گوش میدهم از دور به صدای من گوش میدهند من زندهام فریادِ من بیجواب نیست، قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است. □ مرغِ صداطلاییِ من در شاخ و برگِ خانهی توست نازنین! جامهی خوبت را بپوش عشق، ما را دوست میدارد من با تو رؤیایم را در بیداری دنبال میگیرم من شعر را از حقیقتِ پیشانیِ تو درمییابم با من از روشنی حرف میزنی و از انسان که خویشاوندِ همه خداهاست با تو من دیگر در سحرِ رؤیاهایم تنها نیستم. احمد شاملو لینک دکلمه شعر با صدای شاملو در زیر https://8pic.ir/uploads/214dd79b570b7d7ee52715545fae546c25303087-360p.mp4 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 10 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، 2020 ماهی من فکر میکنم هرگز نبوده قلبِ من اینگونه گرم و سُرخ: احساس میکنم در بدترین دقایقِ این شامِ مرگزای چندین هزار چشمهی خورشید در دلم میجوشد از یقین؛ احساس میکنم در هر کنار و گوشهی این شورهزارِ یأس چندین هزار جنگلِ شاداب ناگهان میروید از زمین. □ آه ای یقینِ گمشده، ای ماهیِ گریز در برکههای آینه لغزیده توبهتو! من آبگیرِ صافیام، اینک! به سِحرِ عشق؛ از برکههای آینه راهی به من بجو! □ من فکر میکنم هرگز نبوده دستِ من این سان بزرگ و شاد: احساس میکنم در چشمِ من به آبشرِ اشکِ سُرخگون خورشیدِ بیغروبِ سرودی کشد نفس؛ احساس میکنم در هر رگم به هر تپشِ قلبِ من کنون بیدارباشِ قافلهیی میزند جرس. □ آمد شبی برهنهام از در چو روحِ آب در سینهاش دو ماهی و در دستش آینه گیسویِ خیسِ او خزهبو، چون خزه بههم. من بانگ برکشیدم از آستانِ یأس: «ــ آه ای یقینِ یافته، بازت نمینهم!» احمد شاملو لینک دکلمه شعر با صدای شاملو در زیر https://8pic.ir/uploads/93629d13f31928cc942f5c3112dd7ba310538568-240p.mp4 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
*Niloof@r* ارسال شده در 10 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، 2020 ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری! چه بی تابانه تو را طلب می کنم! بر پشت سمندی گویی، نو زین که قرارش نیست و فاصله تجربه ئی بیهوده ست بوی پیرهنت این جا، واکنون... کوه ها در فاصله سردند دست، در کوچه و بستر حضور مانوس دست تو را می جوید و به راه اندیشیدن یاس را، رج می زند بی نجوای انگشتانت فقط... و جهان از هر سلامی خالی است احمد شاملو لینک دکلمه شعر با صدای شاملو در زیر https://8pic.ir/uploads/hmd-shmlw-chh-by-tbnh-my-khwhmt-y-dwryt-azmwn-tlkh-zndh-bh-gwry.mp3 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .