BathaM ارسال شده در 1 شهریور، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، 2020 ساعت دو شب است که با چشم بی رمق چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق چیزی که سالهاست تو آن را نگفتهای جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق هر وقت حرف میزدی و سرخ میشدی هر وقت مینشست به پیشانیات عرق من با زبان شاعری ام حرف میزدم با این ردیف و قافیههای اجق وجق این بار از زبان غزل کاش بشنوی دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق من رفتنی شدم، تو زبان باز کردهای! آن هم فقط همینکه: "" برو در پناه حق "" "نجمه زارع" 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mahi.goli ارسال شده در 1 شهریور، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، 2020 آدمي كه از يه جايي به بعد فقط سكوت ميكنه تبديل به يه آدم آروم نشده فقط خسته شده از جنگيدن! اونجايي كه منتظر جنگيدنش بودي ولي ديدي فقط يه لبخند بهت زد بدون روزِ رفتنش نزديكه! آدما وقتي برات ميجنگن يعني براشون مهمي و وقتي ديگه نسبت بهت بي تفاوت ميشن يعني دارن زندگي كردن بدون تورو به خودشون ياد ميدن... 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .