رفتن به مطلب

توهم مدارا....


BathaM

ارسال های توصیه شده

1560447402064868.jpeg

  یک وقتای هست که با یک نفر که به تو بد کرده، مدارا می کنی. پیش خودت فکر می کنی داری حرمت چیزهایی را که یک وقتی بوده، نگه می داری. اطرافت همه مستقیم و غیرمستقیم اشتباهت را گوشزد می کنند، اما تو تصمیم گرفته ای احترام گذاشتن را ادامه بدهی، و به تصویر ذهنی خودت پایبند بمانی، نه به اتفاقاتی که می افتد.
بعد، یک شب آن آدم عزیز تمام پلشتی درونش را تف می کند توی صورتت. زردآب بدبوی ناسپاسی و دروغ و غرور و نفرت را. کلماتش اسید است و پوستت را آب می کند و می رسد به دلت، و بعد گُر می گیری و می سوزی و استخوانهایت جزجز می کنند. از خودت می پرسی واقعا دوستش داشتم؟ این هیولا را؟ سکوت می کنی، و صبر می کنی تا شراره های جنون از سرت بروند.
در سکوت بعد از واقعه، روبروی آینه می ایستی و همانطور که متوجه می شوی خطوط روی پیشانیت عمیق تر شده اند، به خودت قول می دهی هرگز نگذاری این اتفاق تکرار شود. اما در اعماقت، در درون تاریکت خوب می دانی از همین حالا مهیای زخم های تازه ای. می دانی، تمام عمرت همین بوده ای، و برای عوض شدن دیر است. تو به حماقت خوشبینانه خودت، به سکوت روادارانه ات، به دوست داشتن کسانی که خنجرشان را تا دسته در کتفت فرو خواهند کرد معتادی....

# مخاطب _خاص_ دارد 

ویرایش شده توسط BathaM
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...