رفتن به مطلب

گروه آدمخوارها


BathaM

ارسال های توصیه شده


میهن چت - میهن فروم - چت روم
میهن فروم - چتروم - چت روم - چت


نام : شاهرخ ضرغام
نام پدر : صدرالدین
تاریخ تولد : ۱۳۲۸
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359
محل شهادت : آبادان
اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبِ لاتی گری را در کاواره ها رقم زد. و به گفته ی مادرش یا در دعوای خیابانی کشته میشد و یا نه به خاطر خلافهای سنگینی که داشت یک روز صبح زود سرش بالای چوبه ی دار میرفت تا یک محله از دستش راحت شوند.اما ازهمان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد .
شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود.. اما پساز انقلاب متحول شد و تغییر رویه داد تا این که در جنگ به عنوان (حرّانقلاب)به شهادت رسید اینها  بهانه ی خوبی شد تا به سراغ یکی از خاطرات همرزمانش برویم و خاطرات مردانه ی شاهرخ را مرور کنیم.

گروه آدمخوارها
اما اسم گروه آدم خوارها از کجا برگروه شاهرخ گذاشته شده است؟ حاج آقا صادقی تعریف می‌کند: «شرایط خاص جنگی بود و از گروه تدارکات خبری نبود و گاهی خودمان باید دست به کار می‌شدیم و به نوعی غذا تهیه می‌کردیم. یکبار که خیلی گرسنه‌مان شده بود شاهرخ گفت بچه ها این شکم ما خیلی قار قور می‌کند چیزی بدهید بخوریم. یک گوساله پیداکردیم که ترکش خورده بود و شاهرخ تصمیم گرفت گوساله را تبدیل به یک غذای خوشمزه کند. در شرایطی که فقط 200-300 متر با دشمن فاصله داشتیم گوساله را رو به قبله خواباند و با چاقو سلاخی سرش را برید و به درختی آویزان کرد و مشغول سلاخی گوساله شد. 
خانه های روستایی اطراف را گشتیم و قابلمه و کمی نخود و لوبیا و نان خشک پیدا کردیم و آبگوشت بار گذاشتیم که مزه اش هنوز زیرزبانمان است. یکبار هم شاهرخ هوس کله پاچه کرده بود و کله پاچه بار گذاشته بودیم نزدیک غروب بچه ها چند اسیر گرفتند. بچه های هرچی از اسیر می‌پرسیدند کجایی هستی؟ اقرار نمی‌کرد شاهرخ گفت: بیاورید اینجا الان من ازش اقرار می‌گیرم. مانده بودیم که باز می‌خواهد چکار کند؟ اسیر را آوردند و شاهرخ به یکی از بچه های عرب زبان گفت ترجمه کن. شاهرخ در قابلمه را برداشت و زبان کله را در آورد و گفت: ببین ما یکی از فرمانده های شما را گرفتیم و سربریدیم وکله اش را گذاشتیم بپزیم بخوریم این هم زبانش!! اسیرخیلی ترسیده بود. شاهرخ گفت این اسیر را رها کنید برود! بچه ها اعتراض کردند که ما 2 ساعت دنبالش دویدیم تا گرفتیم حالا آزاد کنیم برود؟ شاهرخ گفت آزاد کنید برود فردا صدایش در می‌آید!
همینطور هم شد روزهای بعد که اسیر می‌گرفتیم اولین چیزی که می‌گفتند این بود: تورو خدا ما را نکشید و نخورید خودمان اقرار می‌کنیم! از اینجا اسم گروه شان آدمخوارها شد. در لشکر دشمن پیچیده بود که یک گروهی در لشکرایرانی هاهستند که آدمخوارند! فرمانده منطقه دشمن اعلام کرده بود هرکس سر فرمانده آدمخوارها را بیاورد 11 هزار دینار جایزه می‌گیرد. گروه شاهرخ هم ازاین اسم بدشان نمی آمد و با رنگ‌روی ماشین هایشان نوشته بودند: گروه آدمخوارها و این نام یک رعب وحشتی را در دل دشمن ایجاد کرده بود.»

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...